،جیکاک در آغاز به عنوان شبانی کر و لال به مدت هفت سال در ایل بختیاری به آموختن فرهنگ و زبان بختیاری میپردازد و پس از فراگیری آن، به عنوان یک بختیاری در منطقه نفتخیز مسجدسلیمان سکنی میگزیند.
در طول حضور خود در آن منطقه با فنون شعبدهبازی و حربههای دیگر، توجه مردم محلی را به خود معطوف میدارد و خود را به عنوان یک روحانی شیعه، جا میزند.
طلوعیان و سروشیان
در طول حضور خود در میان ایل بختیاری، با بهرهگیری از خرافهگرایی و جهل مردم، به انجام اعمالی میپردازد که از وی به عنوان یکی از صاحبان کرامات و معجزات یاد میشده است. از آن جمله، با استفاده از دو مگنت و یک عصا که خاصیت آهنربایی داشتهاند، کفشهای خود را جفت میکرده است.
در موردی دیگری، مدعی میگردد که حضرت علی (ع) را در خواب دیده است که مردم را به فاصله گرفتن از نفت توصیه کرده و آن را نجس خوانده است.
وی کاغذی را به شکل دست انسان بریده، روی شانه خود چسبانده و در معرض آفتاب قرار گرفته است تا تفاوت فام میان جای انگشتان دست و رنگ طبیعی پوست ایجاد شود و آن را دست علی خوانده، که بر شانه او کشیده شده است. همچنین، در مناظرهای با یک آخوند شیعه، مدعی آتش گرفتن ریش دروغگو میشود و با استفاده از ریش نسوز، حقانیت خود را ثابت میکند.
نام «جیکاک» برای مردم مناطق نفت خیز جنوب و خصوصاً مردم مسجدسلیمان و عشایر بختیاری نامی کاملاً آشناست. نامی که به نماد شیادی، نیرنگ بازی و حیلهگری آن هم از نوع خطرناک آن یعنی انگلیسی تبدیل شده، با گذشت قریب به ۶۰ سال مردم این مناطق به کسانی که به نیرنگ، مکر و حیله و البته سیاستمداری از نوع خاص کلمه مشهورند لقب جیکاک می دهند!
جیکاک در دوران جنگ جهانی دوم، در تحریک سران قبایل و عشایر جنوب و برپایی «نهضت جنوب» سهم زیادی داشت. چنانکه برخی منابع از جمله روزنامه «ایران ما» نیز به نقل از «یک مسافر مطلع» در این باره نوشت:
«قریب به دو هفته پیش از اولتیماتوم ناصر قشقائی و طغیان جنوب (۲۵/۶/۲۹) مستر جیکاک به همراهی «حشمتالدوله فرنود » مشاور قضائی شرکت نفت برای بازرسی تشکیلات محقر شرکت نفت شیراز که بیش از دو تلمبه در سراسر شهر ندارد، به شیراز آمد و پس از ملاقاتی که در باغ ارم با خسرو قشقائی نمود غفلتا سر زیر آب کرده ، ناپدید شد. مستر جیکاک با طیّاره از خوزستان به بوشهر آمد و از بوشهر تا شیراز که تماماً منطقه عشایری است، در ظرف چند روز با اتوموبیل طی کرد. گفته میشد که نامبرده در سر راه ملاقاتی با خوانین حیات داودی و تنگستانی و بویراحمدی و ممسنی به عمل آورده است.»(ایران ما ، ۲۱/۷/۲۵ شماره ۶۵۲ )
با خاتمه جنگ جهانی دوم جیکاک به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد. می گویند حکومت واقعی مناطق نفت خیز در دست او بود. در سال ۱۳۲۹ شمسی که موضوع ملی شدن نفت مطرح گردید، جیکاک برای جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بکار برد تا بتواند:
الف:نهضت ملی شدن نفت را بی اثر و مضمحل کند.
ب:سلطه استعمار انگلیس بر ایران و به ویژه مناطق نفتی همچنان استمرار داشته باشد.
او علاوه بر تشویق بختیاریها به بی توجهی به ملی شدن صنعت نفت، کوشش نمود تا در کار هیئت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلل ایجاد نماید. به گفته حسین مکی به هنگام عزیمت هیئت خلع ید به آبادان، جیکاک تصمیم گرفت عدهای را تحریک کند تا اتومبیل اعضای هیئت را از روی پل بهمنشیر به داخل رودخانه بیندازد اما این توطئه ناکام ماند. سرانجام دولت ایران که به کارشکنی و اخلال جیکاک در امر ملی شدن صنعت نفت پی برده بود وی را از ایران اخراج نمود.
جیکاک در راستای تحقق این اهداف یک جریان شبه دینی را در مناطق نفتی به ویژه محل استقرار شاخه هفت لنگ بختیاری، سازماندهی کرد. این جریان مرموز که بیش از هر چیز بر انکار دنیا، ترک آن، کناره گیری از امور دنیوی و بی ارزش بودن خاک و نفت تاکید داشت، «تولویی» یا «طلویی» و «سروشی» نام داشت. می گویند طلوعی ناشی از حالتی بود که جیکاک انگلیسی با اتصال برق بر بدن مردم ایجاد میکرد و نوعی شوک به افراد وارد می ساخت. برخی از شنیده ها نیز حکایت از آن دارد که احتمالاً از قرص های روان گردان استفاده می کرد و نوعی حالت گیجی، بی تعادلی و هذیان گویی در اشخاص ایجاد می کرد. زیرا «سُروشی» در بین مردم به معنی دیوانه، مجنون، شیدا و ناهشیارمی باشد.
حکایتهای زیادی از حضور سرهنگ جیکاک که بعدها به «مستر جیکاک» و در اواخر حضورش در ایران به «سیدجیکاک» معروف شد نقل می شود که برخی از آنها عبارت است از:
جیکاک در اوایل حضورش در شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان سرپرست یک دکل حفاری مشغول به کار شد. یک روز یکی از کارگران محلی از بالای دکل به زمین افتاد و در دم جان باخت. افراد محلی که از فوت فامیلشان به شدت عصبانی بودند و جیکاک را مسئول این واقعه می دانستند، بسوی او حمله کردند. جیکاک که مرگ را در یک قدمی خود می دید ناگهان به سمت دکل حفاری حمله ور شد و با مشت و لگد به جان دکل افتاد. مردم محلی که شگفت زده بودند ناگهان ایستادند جیکاک که مردد شدن مردم را دید و فهمید انگار نقشه اش گرفته این بار سر خود را به دکل می کوبید و با صدای بلند ضمن ناله و زاری به دکل بد و بیراه می گفت: که « نامرد تو برادرم را از من گرفتی» و از این گونه صحبتها… نقل می کنند که چند دقیقه بعد مردم دوباره به سمت جیکاک دویدند ولی این بار نه برای زدن و انتقام گرفتن بلکه برای دلداری دادن به او و ممانعت از کوبیدن سرش به دکل!
اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گزاری وی بود! جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا می کرد و آخرش هم روضه امام حسین میخواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود پرتاب میکرد! عمامه نمیسوخت و جیکاک آنرا به عنوان معجزه خود بیان میکرد و ادعا می کرد که سید واقعی اوست. هیچکس را به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش میسوخت! از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد. وی بارها درحضور جمع کثیری از مردم، سادات را به مبارزه می طلبید و با نمایش دقیقی که ارائه میداد، مردمان شگفت زده را به خود متمایل می کرد و سادات را مغبون و منزوی می ساخت. اعتقاد مردم را به سادات دچار شبهه و تردید می نمود.
مستر جیکاک کارشناس انگلیسی با عصای الکترونیکی معروفش همراه با کارگران بختیاری سال ۱۲۸۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0