حکایت قائم مقام سپاه گچساران که سرش از بدن جدا شد
جنگ تحمیلی که آغاز شد، بیشتر در جبههها بود و به قول خودش، سرش برای جبهه درد میکرد.
شهید محمود منتظر یکی از فرماندهان لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) بود که در بیستمین روز از بهمن ماه سال ۱۳۶۱، در حالی که مشغول خواندن قرآن در سنگر بود خمپارهای کنارش نشست، سرش از بدن جدا شد و به ملکوت اعلی پر کشید.
آوای جنوب؛
جنگ تحمیلی که آغاز شد، بیشتر در جبههها بود و به قول خودش، سرش برای جبهه درد میکرد.
سخن از یکی از جوانترین شهدای قمی دفاع مقدس است.
یکی از همرزمانش درباره او چنین میگوید: “سردردهای شدیدی میگرفت؛ جوری که بعضی وقتها حتی نمیتوانست کار کند. از او میخواستیم به پزشک مراجعه کند؛ اما میگفت: من سرم برای جبهه درد میکنه؛ با این چیزها خوب نمیشه.
وقتی که از جبهه برگشت؛ درباره سردردش پرسیدم؛ گفت: حتی یک بار هم درد نگرفت.
لبخندی زد و گفت: گفتم که علاجش جبهه است.”
دیپلم که گرفت، به سپاه پیوست و دو سال بعد، در عملیات والفجر مقدماتی؛ یعنی عملیاتی که رزمندگان اسلام آن را با رمز مبارک “یا الله یا الله یا الله” آغاز کرده بودند، آسمانی شد.
او در قم و در پنجمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. دوران تحصیلی ابتدایی را در مدرسه امیرکبیر و دوران متوسطه را در دبیرستان حکیم نظامی – که بعدها به نام مبارک دبیرستان امام صادق (ع) ماندگار شد – گذراند. در دبیرستان، عضو انجمن اسلامی شد و یکی از فعالیتهایش، توزیع کتب مذهبی در نقاط محروم قم بود.
او در آن ایام از مبارزات انقلابی و شرکت در راهپیماییها و توزیع اعلامیههای امام دور نماند و در اجتماعات مردمی شرکت میکرد. یکی از دوستانش از آن ایام خاطرهای دارد:”یک شب سرد زمستانی داشتیم اعلامیه پخش میکردیم؛ انگشتهایش از سرما بی حس شده بود؛ با این حالش نگاهی به دستانش کرد و گفت خدا قبول کند انشاءالله.”
انقلاب اسلامی ایران که به پیروزی رسید، محمود همچنان در صحنه بود و البته درس هم میخواند.
او در سال ۱۳۵۹ دیپلم گرفت و بلافاصله به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست تا بیشتر در خدمت ایران و مردم باشد.
محمود منتظر که خدمت در سپاه را برای خود افتخار بزرگی میدانست؛ پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان ۱۹ دی شهر مقدس قم، در واحد آموزش سپاه این شهر مشغول به خدمت شد. نخستین مأموریت او، آموزش نظامی به طلاب مدرسه علمیه حقانی بود.
همچنین پس از مدتی مأموریت یافت تا در گچساران به عنوان مسوول روابط عمومی و عضو شورای فرماندهی و مدتی هم به عنوان قائم مقام فرمانده سپاه گچساران فعالیت کند.
وی در سال ۱۳۶۱ به قم بازگشت و در واحد آموزش مرکز بررسیهای سیاسی مشغول به کار شد.
آنچنان متواضع بود که هر جا به حضورش نیاز میشد، نه نمیگفت و به این نکته فکر نمیکرد که روزی قائم مقام سپاه گچساران بوده است؛ تا آنجا که حتی مدتی در بخش پذیرش به انجام وظیفه پرداخت و همیشه به این نکته اذعان داشت که فعالیت و خدمت کردن در گمنامی را دوست دارد.
از مخالفان سرسخت بنی صدر بود. با فعالیتهای تبلیغیاش سعی میکرد چهره واقعی بنی صدر را به مردم نشان دهد؛ میگفت ما باید به مردم بفهمانیم که بنی صدر و دوستانش یک جریان خطرناک هستند.
آخرین مسوولیتهای او پیش از شهادت، مسوولیت نظارت و پیگیری لشکر ۱۷ و همچنین جانشینی طرح و برنامه لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) قم بود.
و سرانجام محمود منتظر در بیستمین روز از بهمن ماه سال ۱۳۶۱، در سن ۲۹ سالگی و در حالی که مشغول خواندن قرآن در سنگر بود؛ خمپارهای کنارش نشست؛ سرش از بدن جدا شد و به ملکوت اعلی پر کشید.
یکی از همرزمانش درباره آخرین روزهای زندگی او چنین میگوید: “روزی به او گفتم: معینی هم شهید شد؛ این سومین شهید از همکلاسیهای سابقمونه. گفت: چهارمی هم …؛ حرفش را ناتمام گذاشت.
گفتم کس دیگهای هم شهید شده؟ گفت: نه، ولی چهارمی عازم جبهه است.
رفت؛ دیگر خبری ازش نداشتم تا اینکه خبر شهادتش را شنیدم.
فهمیدم چهارمین شهید، محمود بود و آن موقع منظورش خودش بود.”
دوستان، همرزمان و خانوادهاش، درباره ویژگیهای اخلاقی شهید محمود منتظر، نقل قولها و خاطرات زیادی دارند.
آنها نقل میکنند که سعی و تلاش همیشگی آن شهید سرافراز این بود که نمازش را اول وقت و با جماعت بخواند؛ او حتی در مسافرتها هم، وقتی صدای اذان را میشنید؛ دنبال مسجدی میگشت تا نمازش را اول وقت و به جماعت بخواند.
شهید منتظر همچنین عاشق امام حسین (ع) و مکتب عاشورا بود و از شنیدن نام حضرت سیدالشهداء (ع) چنان گریه میکرد که گویی مصیبت هزار ساله بر او وارد شده است. او به حضرت امام هم عشق میورزید و در صحبتهایش، به کلام ایشان استناد و البته همیشه دیگران را به اطاعت از ولایت فقیه و حضور در جبهه توصیه میکرد.
محمود عاشق این بود که شبهای جمعه به جمکران و حرم مطهر حضرت معصومه (س) و یا گلزار شهدا برود. او در شبهای جمعه به خواندن دعای کمیل مقیّد بود.
شهید در وصیت نامهاش هم نوشت: “هر وقت دلتان برایم تنگ شد و خواستید مرا ببینید؛ بروید جمکران.”
او در بخش دیگری از وصیت نامهاش از ملت قهرمان ایران خواسته است که مبادا با سرپیچی از امر امام خمینی، دل نخستین امام، یعنی امام امیرالمؤمنین (ع) را به درد آورند و مبادا که با ظلم و سکوت و ترک امر به معروف و نهی از منکر، دل سرور مظلومان یعنی امام حسین بن علی (ع) را بیازارند.
او همچنین به شکل ویژه از همرزمانش در سپاه و همچنین از طلاب میخواهد تا در لباس مقدس نظامی و لباس مقدس روحانیت، گواهی بر سربازی امام عصر (عج) باشند و بیشتر با مردم همراهی کنند.
شهید منتظر در قسمتی دیگر از وصیت نامه آورده است:”اگر چه خود، این چنین نبودهام؛ اما شما را به اخلاص و نماز با خشوع، توسلات و ادعیه ، تهذیب نفس و تعلیم علوم اسلامی و تبعیّت از امام و امر فرماندهی توصیه میکنم.
از مادرم میخواهم که هنگام شهادتم، خانه را چراغانی کرده و لباس سبز بر تن کند و سفارش میکنم که مبادا محزون شوید و با لباس سیاه پوشیدن و تضرع و زاری، دشمنان را شاد و مرا غمگین سازید.
صبر کنید و از این آزمایش سرفراز بیرون آیید.”
لازم به ذکر است که کمک و دستگیری از مستمندان، از دیگر ویژگیهای اخلاقی این شهید بزرگوار است؛ شهیدی که پس از شهادت به همراه پیکر مطهر تعدادی دیگر از شهدای هشت سال دفاع مقدس، در قم تشییع و در گلزار شهدای علی بن جعفر به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0