کد خبر : 9098
تاریخ انتشار : پنجشنبه 21 خرداد 1394 - 11:15

گچساران بافت فرسوده ، باد ، باران ، آتش

گچساران بافت فرسوده ، باد ، باران ، آتش

بر بلندای محله های قدیمی شهر-خیره مانده ام ، بر ساختار شکیلی که دامنگیر دامنه ی بافتهای فرسوده است .چتر هویت شهر باز می شود شهر پوست می اندازد اما به کندی.

شهرستان گچساران پوست اندازی نوینی فراتر از توجه به زیر ساختهایش در پیش گرفته است. مواردی که این روزها در قالب بافت فرسوده و توجه به زیبا سازی شهری و یا فراتر رفته طرح های پیاده محوری خیابان بلادیان و […]

آوای جنوب / نرگس احمدپور

شهرستان گچساران پوست اندازی نوینی فراتر از توجه به زیر ساختهایش در پیش گرفته است. مواردی که این روزها در قالب بافت فرسوده و توجه به زیبا سازی شهری و یا فراتر رفته طرح های پیاده محوری خیابان بلادیان و هجوم توجه نقطه ای به جایگاهی کهن از شهر که بیش از آنچه در جلسات برگزار شده از سوی مسئولین محترم طرح بیان شده جای تامل و صحبت دارد .
شاید سال ۹۴ سال آتش سوزی های نهانی طبیعت نباشد و گوش همشهریان ، دیگر مثل سال قبل با شنیدن اخبار بحرانی طبیعی همپای دلشان نمی شنود و نمی لرزد اما اینبار آتش در دامنه ای کوچک و با گستره ی وحشتی عمیق دامنه به اخبار زده است.
تجربه آتش سوزی ۱۲ دی ماه ۹۴ خیابان امینی و تلخی مرگ جوانی همشهری تنها چند روز سوژه رسانه ها شد و بعد از آن مسئولین امر هر کس به آتش مسائلی که دخلی بر توجه به امور امنیتی و ایمنی شهری ندارد دامن می زدند و هیچکس و هیچ تریبونی ، ناله های جگرسوز خانواده متوفی را در ذهن حتی به عنوان خاطره ای تلخ درج نکرد.

مکانی در مرکز قابل توجه و رفت و آمد شهر طعمه حریق شد.وعدم ایمنی مکانی ، جهت پوشش دادن امنیت حریقی در مکان ساعتها باب محافل بود.

اینبار این حادثه در منزلی آپارتمانی و در منطقه ای دیگر از شهر رخ داد. و فاجعه ای فجیعتر از نبود بالابر و شیلنگ پاره آتش نشانی برای حضار نبود.

۲۰۱۵۰۶۰۹_۲۲۰۵۲۱

و عمق حادثه زمانی تلخ تر است که در بیان توضیحات شهردار دلسوز و همیشه در صحنه که این روزها مدیریت اجرای جلسات بافت فرسوده شهری را بر عهده دارد برای دومین بار دومین تاسف ، نبود تدارکات آتش نشانی را یکی از نواقص ایمنی شهری اعلام کرد و در پاسخ به تقاضایش عزیز مسئول ایمنی شرکت نفت نیاز بالابر را در این مرکز واجب ندانست.

۲۰۱۵۰۶۰۹_۲۲۱۸۰۹
حال سوال اینجاست : نجات جان و مال افراد همشهری هم در اولویتهای نیاز موسسات به داشتن یا عدم داشتن تدارکات گره می خورد؟
پاسخگوی احتمالاتی که می توان برای حضور سکنه در این آپارتمان و پیشبینی رخداد قریب الوقوع فاجعه انسانی اش در ذهن همشهریان کیست؟
شهری که با دو اتفاق از دو نوع متفاوت یکی در بافتی فرسوده و کم عرض و دیگری در مجتمع هایی که روزانه از دل زمین این شهر قد می کشد و ساختاری ناهماهنگ با ایمنی شهری ، مانند کابل برق و عدم وجود بالابر و حتی وجود و حضور تدارکات و مسئولان به تناسب اتفاقاتش دارد چگونه می تواند بطن شکوفایی نوین شهری باشد؟
کفپوش نمودن خیابان بلادیان سر پوشی بر عیبهای شهر نیست اما ، سر گشاده ترین خبری بود که قیاس کمبودها را در کفه توازن امکانات شهری و وقوع فاجعه هایی این چنین ، در دایره توجه قرار داده است.
بر کسی پوشیده نیست مثلث حضور نماینده محترم ، فرماندار و شهردار ، این روزها در توجه به اتفاقات شهری و بافت فرسوده حلول اتفاقی نوین را در رأس حضورشان دارد.
حال که به میمنت ، شهرستان گچساران به منطقه ویژه اقتصادی مزین وجود می کند ، بهتر است قبل از هر سرمایه گذاری ، ابتدا برای هر محله و هر نوع ساختار ساختمانی شهری ، تدارکات ایمنی تهیه و موارد پیشگیرنده اولویتهای نجات برطرف شود ، تا بتوانیم در برداشتن گامی برای بهتر زندگی کردن در کنار هم اراده ای آهنین و عزمی جزم داشته باشیم .
گچساران فرای ابهت ذخایرش ، در کمانی از بحرانهای احتمالی آزموده می شود. بحران آتش سوزی های منطقه ای طبیعت سبزش در سال گذشته ، بحران بارندگی های زمستانی که خواب مردم محله های ( سادات ، لبنان و کیامرثی ) را آشفته کرد و بحران آتش ، درون ساختار شهری .
اینها زنگ خطری است تا برای جبران خطا ، از آزمودن در میدان خطاهایی که از سر تجربه باز هم تکرار می شود به تجربه بلوغ مقابله با واقعه قبل از وقوع برسیم.

و این بار نرگس احدپور اینگونه می نویسد : بافت فرسوده گچساران ، ماری که زمان می بلعد و فقر را قی می کند
نرگس احدپور شاعر و نویسنده ای که می توان گفت شاید اگر امروز در شهر های دیگر بود برای آمدنش باید دعوتنامه ای فرستاده می شد اینروزها مشکلات ریز و کوچک گچساران را با پای پیاده و گاه با همان تاکسی های آبی می رود تا مشکلات شهر را بنویسد
شهر نفس می کشد ، آنچنان که آدمهایش از نفس افتاده اند از این روز مرگی های بی تکرار و بی پایان …
بافت فرسوده
بر بلندای محله های قدیمی شهر-خیره مانده ام ، بر ساختار شکیلی که دامنگیر دامنه ی بافتهای فرسوده است .چتر هویت شهر باز می شود شهر پوست می اندازد اما به کندی.
به درازای ۵ دهه که پیری بافت های فرسوده را در نوردیده .اینجا یک واقعیت تلخ زوزه می کشد .اینجا بر این بلندا پیکر پلکانی کوچه ها ، در فرسایشی نخ نما کفش ها را لگد کوب می کند ، شاید کفش ها به بی رغبتی ، تن کوچه را یک در میان لگد کوب می کند ، کوچه ای که دهن کجی می کند سراشیبی های ناملموس را به توان بی توان انسانهای پیر و فرتوت .
اینجا بر این بلندی زیبا یی کهن ، شهر را در روزنه به روزنه تیر رس نگاهم تقسیم می کنم .ماسوله هم باشد باز لابه لای اندام ترک خورده اش ماری خوفناک چمبره زده است. ماری که زمان می بلعد و فقر را قی می کند افعی می شود بر جان ساکنانش.
فاجعه در چند قدمی ماست.درست بر شانه های شهر سنگینی می کند.اینجا تنها کهنگی بافت و عدم ستون گذاری بناها و یا چینش ساختاری سنگ و گچ وارفته چندین ساله مد سخن نیست. اینجا اجتماع انسانی اش هم رو به فرسایش است .روابط صحیح اخلاقی و مزایای اولیه یک زندگی سالم اجتماعی ، شاید تنها آرزوی کودکان این کوچه پس کوچه ها باشد.
کافی است یک باران ببارد و دل مردم شهر به رحمت الهی شاد شود ، اینجا از بام خانه ها باران زحمت می شود و خاطره پر درد زمستان و سوختن لوازم برقی خانه و زندگی نمور از درد را تلاقی می کند.
فاجعه ماری می شود در آستین شهر .بافت فرسوده ماری خفته است .نیاز پیشرفت ذهنی و تکامل جامعه انسانی تنها در شرف آسایش و تمکین مالی و سلامت زندگی اجتماعی است و این وقتی میسر است ، که برای خریدی کوچک دلت هزار راه نرفته را تا سقف بالای سر پیرمرد و پیرزن همشهری پر بکشد و درد نهفته در استخوان شکسته پایش را با وجود لمس کند .
این سراشیبی مرگ است و سرنگونی عاطفه ، برای آنان که داعیه دلسوزی دارند و دلسوزی را در چشم پوشیدن به واقعیت امر می دانند.اینجا زندگی در یک رکود خسته کننده جاری است . شهر در یک جاذبه ی پر کشش ، آدمی را از سراشیبی بلند کوچه پس کوچه های بافت فرسوده راهی روزمرگی می کند.اینجا مردم از فقر هم در رنجند .جوان باشی در رفت و آمد از سر اجبار اجباری که مسکون اینجا هستی بالا و پایین کوچه را پشت سر می گذاری و پیرتر که باشی ترس از قدم به قدم برداشتن همانا و فرسایشی که تنت را فرسوده رخت خواب می کند همان.
از چشم انداز مسئولین شهری ، بافت فرسوده ی شهر لازمه تغییر و تعمیر و تبادل مکان دارد .توسعه شهری دهان دریده تر از زمان است و بافت فرسوده طعمه ای که بیش از آوار شدن باید به فکر آبادی اش باشیم .اینجا مردمانش به سختی مشکلات ایاب و ذهاب را سپری می کنند .بیکاری بیداد می کند مثل همه جا اما اینجا بیشتر .بیکاری آفت می شود .شغل کاذب می شود و گاه بیکاری دام می شود ، فرای آنچه آن را در همه نقاط محروم شهر فساد می نامیم .
فساد تنها در معنای کلمه و وقاحت اجتماعی نیست.اینجا بیکار هم باشی و تکیه بر دیوار پر از سکوت شهر بزنی آفت است.بیکاری یعنی یک انسان و یک اندیشه از چرخه تولید عقب مانده. از سر هیچ به دنبال هیچ ، دیگری را نیز دچار هیچ انگاری می کند.توجه به بافت فرسوده بی توجه به فرهنگ ساختاری اجتماعی اش میسر نیست.برخی از نقاط این بافت قابل تعمیر و تاسیس نهادهای خانواده محور و اقتصاد محور است .
اینجا را می توان به گونه ای تفکر ذهنی مسئولین را در تعمیر زیرساختها و ساختار کهنه مسکونی تا برقراری کارگاههای خانگی و مشاغل خانگی سوق داد .خانواده ها با جمعیت اولادی بالا ، از فقر در رنجند و رنجشان عدم توازن صحیح اقتصادی و فرهنگی است.طرح مشاغل خانگی وقتی میسر است که توجه به بافت و فرسایش و اجرای عملیات بازسازی و تعمیر و تغییرش صورت بگیرد.
در نقاطی که عدم دسترسی به مرکز شهر دارند تهیه و جابه جایی مکانی به مکان مناسبتر ، یکی از راه کارهای اصولی است و در نقاط دیگر تعریض کوچه ها.یک لحظه خدای ناکرده و واژه خدا نکند را تعارف بدانیم و تنها به یک زلزله کوچک فکر کنیم .یک تکان آن هم نه ۸ ریشتر کمتر .و یک فاجعه فجیع انسانی برای بیش از چندین هزار انسان.نه راهی برای دسترسی آسان به آنان که کمک می خواهند نه راه رسیدن ماشین های نجات هلال احمر یا آمبولانس یک لرزش و یک انسداد شریان های محله ای .
زلزله نباشد یک طوفان را یک شب زمستانی تصور کنید و آوار سقفی که حریم حرمت فقر ساکنانش است ، کارگران روزمزدی که قوت لایموتشان تنها صرف هزینه بلایای طبیعی است.تنها به محله لبنان و کیامرثی بسنده نمی کنیم .محله سادات رادک پربالی و حتی زیر گوش شهر ، خیابان امینی با عمق فاجعه آتش سوزی و تنگی شریان اصلی جاده های شهری ، باعث دور رسیدن امکانات نجاتی بود که امکاناتش هم ناکارآمد بود.
این روزها شهر زیر ذره بین مهندس زینل زاده و اعضای شورای شهر است و تیزبین تر خبرنگارانی که بارها زنگ خطر فاجعه را به صدا درآورده بودند. این روزها خبر از پوست اندازی مار چمبره زده بافت فرسوده شهر هم فراگیر شده و این روزها درد همشهریان ساکن بافت فرسوده ، همدلی و هم اندیشی افراد دلسوز و نخبگان کارآمد است. بیایید روزنه روزنه سلول بافت فرسوده را به ظرافت یک جامعه شناس برتر به تصویر بکشیم و درد مشترک که همانا ساماندهی بافت کهنه است را التیام داده و فراتر از آن پایانی بر رنج ساکنین این قسمت شهر باشیم.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

kkk پنجشنبه , ۲۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۰

آقا برق فشار قوی یادت نره