شهید شاخص شهریورماه کهگیلویه و بویراحمد کیست؟/سرداری که اول شهید شد بعد به جبهه رفت
آوای جنوب او در جبهه های نبرد حق علیه باطل با رشادتی زایدالوصف و به یاد ماندنی در عملیاتهای متعددی که اکثراً مسئولیت فرماندهی یکی از گردانهای عملیاتی بر عهده وی بود شرکت و همواره به علت صداقت و شجاعت سمت فرماندهی و رهبری عملیات را به عهده داشت. استان کهگیلویه و بویراحمد در ۸
او در جبهه های نبرد حق علیه باطل با رشادتی زایدالوصف و به یاد ماندنی در عملیاتهای متعددی که اکثراً مسئولیت فرماندهی یکی از گردانهای عملیاتی بر عهده وی بود شرکت و همواره به علت صداقت و شجاعت سمت فرماندهی و رهبری عملیات را به عهده داشت.
استان کهگیلویه و بویراحمد در ۸ سال دفاع مقدس استان اول در اعزام به جبهههای حق علیه باطل بود و در تعداد شهید نیز به نسبت وسعت و جمعیت مقام اول را به خود اختصاص داد.
این استان علاوه بر این شهدای شاخصی دارد که در دفاع مقدس حماسهای بی بدیل از خود بر جای گذاشتند از جمله شهید جواد هرمزپور اولین فرمانده تیپ در استان که نامی آشنا و ماندگار برای مردم کهگیلویه و بویراحمد است.
امروز ۲۷ شهریورماه ۹۷ مصادف است با سیو نهیمن سالگرد شهادت سردار رشید اسلام سرتیپ پاسدار جواد هرمزپور، این شهید والامقام در سال ۱۳۳۲ در خانوادهای محروم برخاسته از روستایی محروم در میان روستاهای شهرستان بویراحمد به نام کالوس دیده به جهان گشود.
در همین خصوص منوچهر هرمزپور برادر سردار شهید میگوید:
او حتی از آب ها زلال تر بود، ۲۷شهریور روز آسمانی شدن یک اقیانوس زیبایی و زلالی فرمانده شهید جواد هرمز پور؛ جواد از همان کودکی جهاد در راه خدا را شروع کرد او همه زندگی اش وقف خدا و برای خدمت به بندگان خدا کرده بود.
او به بچه ها و هم مدرسه ای های خود سفارش حق الناس را داشت و می گفت اگر یک خوشه گندم از مزرعه یک مستضعف زیر پایتان له شد یک دسته گندم جای آن بگذارید چون همه ما در آن دنیا باید جوابگو باشیم. اهالی روستا از همان کودکی او را دوست داشتند بچه ها روستا علاقه داشتند که همیشه جواد در گروه بازی آنان باشد.
با قد کشیدن شهید هرمز پور انقلاب شد برای پاسداری از انقلاب عاشق سپاه شد چه زود در رده فرماندهان قرارگرفت اما موقعیت نظامی اش او را از مردم جدا نکرد خودش را وقف خدمت به محرومان می کرد به استاندار وقت دهها نامه برای تامین مسکن بی بضاعتان می نوشت و پیگیر بود یتیم نواز بود.
جنگ آغاز شد، بی قرار و عاشقانه خود را به صحنه های نبرد رسانید. روزهای مرخصی اش را بی وقفه به یتیمان محروم از پدر سرکشی می کرد در وصیت نامه اش قبل از فرزند خود، سفارش یتیمان و محرومان را می کرد رتبه بالای نظامی ذرهای او را نفریفت و بزرگترین درجه را برای خود بندگی خدا می دانست. او می خواست شهادت هم برایش عنوانی نیاورد به همین خاطر وصیت کرد که هر وقت مرا به یاد می آورید خدا را ذکر کنید.
جواد شایسته پاک بودن بود و پاک به دیدار خدایش رفت. آن گونه که از چشمه سارهای سرزمینش خواسته بود بر پاکی و زلالی اش شهادت دهند جواد هرمزپور اول شهید شد و بعد رفت جبهه.
جواد هرمزپور که بود؟
همزمان با تشکیل سپاه پاسداران این نهاد برخاسته از درون محرومان به آنجا روی آورد و از اولین پاسدارانی بود که در سخت ترین شرایط افتخار یافت لباس مقدس سپاه را بر تن کرده و به علت علاقه شدیدش به اسلام و روحانیت از همان اوایل در مبارزه با ضدانقلاب و منافقین لحظه ای آرام نگرفت.
پس از آغاز توطئه های ضدانقلاب در غرب کشور بدون لحظه ای درنگ برای مبارزه جهت تداوم انقلاب اسلامی روانه کردستان گردید و هنوز زجرها و خستگی جسمی رفع نشده بود که مملکت اسلامی از سوی رژیم صدام مورد تهاجم قرار گرفت و او که قلبش لبریز از عشق به خدا و امام بود به یاری رزمندگان در جنوب شتافت.
شهید جواد هرمزپور در جبهه های نبرد حق علیه باطل با رشادتی زایدالوصف و به یاد ماندنی در عملیاتهای متعددی که اکثراً مسئولیت فرماندهی یکی از گردانهای عملیاتی بر عهده وی بود شرکت و همواره به علت صداقت و شجاعت سمت فرماندهی و رهبری عملیات را به عهده داشت. و چندین بار از جمله در عملیات فتح المبین به سختی مجروح گردید و هنوز زخم های پرعمقش شفا نیافته خود را جهت عملیاتهای بعدی آماده می نمود.
سرانجام (مین) این تله مرگ آفرین دشمن در تاریخ ۲۷ شهرویور در زبیدات عراق هنگامی که سمت فرماندهی عملیات تیپ فاطمه زهرا (س)را به عهده داشت در کام خود بلعید و او را در راستای هدف پربارش و در جوار مرکب سالار شهیدان اباعبدالله الحسین یعنی درجه رفیع شهادت قرار داد.
در وصیت نامه این شهید والامقام آمده است: با درود بی کران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به تمامی شهیدان اسلام و راه حق از احد، خندق ، خیبر گرفته تا بستان ، دزفول ، شوش و آبادان رسیده و با سلام به تمامی شهدایی که به دست منافقین در داخل کشور به شهادت رسیده اند.
از جمله شهید مظلوم و بزرگوار آیت الله بهشتی و شهیدان باهنر ، رجایی ، قدوسی ، مدنی و دستغیب و همه شهدایی که با خون خود نوشته اند استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی و با سلام به تمامی رزمندگان اسلام که از همه چیز خود ، از جان و مال ، زن و فرزند ، پول و خانه دست کشیدند و آمده اند جهاد کنند در راه خداوند تبارک و تعالی.
همان طور که آیه قرآن می فرماید : «الَّذینَ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم» ایمان آورده اید و هجرت کرده اید و جهاد کرده اید در راه خدا با جان و مال های خود . شماها رستگاران عالمید.
و با سلام به ملت قهرمان ، مسلمان و خروشیده ایران که با خون و مال خود انقلاب اسلامی را یاری نموده و از سیل توطئه های دشمنان دور نگاه داشته ، سخن خود را آغاز می کنم . سلام بر پدر عزیزم و مادر بسیار مهربانم که مرا خوب تربیت کردند و در راه اسلام به خدا هدیه نمودند و به صاحب اصلی ام که همانا خداوند تبارک و تعالی می باشد به سلامتی پس دادند.
چون همه ماها امانتی هستیم نزد خدا که هر وقت خداوند خواست امانتش را پس می گیرد . آری ما به سوی خداوند باز خواهیم گشت زیرا که عاشق خدائیم و از خدائیم و خدای خود را شناخته و به یگانگی و عادلی او شهادت داده ایم.
خداوند می فرماید: آن کس که مرا طلب کند میشناسد ، و آنکس که مرا شناخت، دوستم می دارد، و آنکس که دوستم داشت، به من عشق می ورزد، آنکس که به من عشق ورزید، دوستش می دارم، و آنکس که دوستش داشتم، میکشمش و آنکس را که کشتم، خودم خون بهایش می باشم.
آری پدرم ، مادرم ،برادرانم ،خواهرانم ،همسرم و فرزند عزیزم مهدی جان، اقوام، خویشان، دوستان، همرزمان، و شما ای ادامه دهندگان راهم سلامم را بپذیرید، اگر خدا کرد من شهید شدم ناراحت نشوید.
هر وقت مرا به یاد می آورید خدا را ذکر کنید. برای شهدای اسلام فاتحه بخوانید. خودتان را به اسلام هرچه نزدیکتر کنید. رهبر انقلاب را دعا کنید. علمای بزرگ را دعا کنید. روحانیون را پشتیبان باشید ولایت فقیه را ولایت پیغمبر اکرم (ص) بدانید.
دعا کنید تا خداوند فرج آقا امام زمان (عج) را نزدیکتر بگرداند و تا انقلاب مهدی امام خمینی را برای ما نگهدارد. آری برای نا امیدی هرچه بیشتر منافقین وقتی پیکر گناهکارم را به دوش گرفته و به گورستان می برید دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید تا همه بدانند چیزی با خود نبرده ام. چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند کورکورانه کشته نشده ام.
بر سینهام یخ بگذارید تا به جای مادرم برایم گریه کنند. لبهایم را نپوشانید تا شاهد سرودن تکبیرم باشند. شکمم را با کارد کوچک و ارزان قیمت آشپزخانه ام چاک نموده و قلب غمگین و پر آرزویم که آرزویش لطف به بچه های وامانده از مادر و اخلاص یتیم های کوچولوی دیارمان بوده بیرون آورید تا لحظه ای خون سیاه درونش نمایانگر واقعیات گفتارم باشد.
سرانجام کفش پر وصلهام را روی قبرم بگذارید تا عابرین روستاهایمان شاهد باشند که مستضعفین یاران امام بودهاند و اگر مقدور بود قاب عکسی بی زرق و برق درون مقداری مشما گذاشته و کنار کفشهایم بگذارید، چشم های به حدقه رفته و گونههای سختی کشیده ام شاهدی دیگر باشد. برای آنهایی که کنار قبرم نشستهاند حتی یک ذره تعریف و تمجید ننمائید تا به جسم رنجورم بیشتر نگاه نمایند و محرومیت هایم را بیشتر حس نمایند.
بچه های یتیم و دخترهای بی مادر را یواش و ملایم از مرگم خبر نمائید تا قلبشان اندوهگین نگردد به کنار جوی آب و چشمه سارهای دیارمان بروید و به آنها بگوئید زمانی که درون آب قشنگ و زلالتان ادای غسل می نمودم بر تمیز بودنم گواهی دهند.
حاشیه دیوار گلی خانهمان را که هر بامداد پیران مومن وبچه های معصوم برای کنار آفتاب انتخاب می نمودند و جای من گنهکار در میانشان سنگینی مینمود ، اکنون جای مظلوم و مومنی باشد تا شاید یادشان افتم و به خدایشان طلب آمرزش نمایم. و به طبیعت قشنگ روستایمان و پرندگان به شاخههای خشک و تر شده درختان بگوئید شاید زمانی برای شما ظالمی بودم، مرا ببخشید.
همه و همه پیر و جوان ، سالم و بیمار برایم به درگاه خداوند طلب عفو نمائید، این بود قسمت ناچیزی از واقعیتهای درونم به مومنین و بازماندگان تا اینکه حداقل نام و نشانم با بمب و خمپاره های ظالمان نابود نگردد.
من کوچکتر از آنم که بتوانم برای ملت پیام بفرستم، امام ملت شهید پرور و مردم بویراحمد همان طوری که اماممان فرمودند که ملت در صحنه هستند و در صحنه بودن خود را نشان دادید.
این چند کلمه را بپذیرید ، ما انقلاب نکردیم برای شکم . منظورم این است که اگر کمبودی باشد از نظر اقتصادی تحمل کنید. دولت را تضعیف نکنید. تضعیف دولت ، تضعیف امام است. تضعیف امام ، تضعیف اسلام است. نگذارید که دشمنان داخلی و خارجی بین شما نفوذ کنند . روز به روز وحدت خودتان را حفظ کنید که ما پیروزیم.
به معلمان مسلمان و متعهد همان طوری که امام فرمودند، مدرسه سنگر است، سنگرها را حفظ کنید. شما معلمان عزیز امید کشور هستید. سرنوشت این بچههای معصوم به دست شماست. امیدوارم که خداوند این توان را به شما معلمان عزیز بدهد که این بچهها را در جهت اسلام تربیت کنید و تربیت شماست که کشور را از وابستگی فرهنگی نجات می دهد.
وصیت دیگرم به ادارههای دولتی این است که مردم را اذیت نکنید و خود را خدمتگزار به این اسلام و مردم بدانید. از کشاورزان و دامداران عزیز می خواهم که در کار خود جدیت بیشتری به خرج بدهند و تولید را به هر قیمت افزایش بدهند تا از وابستگی اقتصادی نجات پیدا کنند.
از بازاریان عزیز می خواهم که آن مردم دور افتاده و بیچاره را در حقشان انفاق کنند، گرانفروشی نکنند. چون ما باید حیات اخروی داشته باشیم نه دنیوی. در آخر از همه ملت می خواهم که پشتیبانی خودتان را به امام امت خمینی کبیر و روحانیون متعهد و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی را حفظ کنید و در صحنه بودنتان را عملاً نشان دهید و بچه هایتان را باز ندارید تا اسلام هر وقت احتیاج به جوان داشت، بسیج شوید و دمار از روزگار ظالمان و کفار و منافقین دربیاورید در ضمن از سپاه می خواهم که پسرم مهدی را زیر چتر فرهنگی خود بگیرند تا در آینده ادامه دهنده راه پدرش باشد، خداوند پشت و پناه همه شما باشد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0