کد خبر : 62515
تاریخ انتشار : پنجشنبه 13 شهریور 1404 - 10:49

بازگشت به آغوش مادر بعد از ۲۰ سال/رازی که مادربزرگ فاش کرد

بازگشت به آغوش مادر بعد از ۲۰ سال/رازی که مادربزرگ فاش کرد

آوای جنوب داستان یک دستبند؛ بیست سال پیش در بهبهان، سهل‌انگاری بیمارستان، نوزاد بهمئی را با نوزاد فوت‌شده‌ی تهرانی جابجا کرد. حالا راز توسط مادربزرگ فاش شد. این فرد پس از ۴ سال تحقیق و DNA، خانواده‌ی واقعی‌اش در بهمئی را یافت و به زودی به آن‌ها می‌پیوندد. به گزارش آوای جنوب این روزها داستانی

آوای جنوب
داستان یک دستبند؛

بیست سال پیش در بهبهان، سهل‌انگاری بیمارستان، نوزاد بهمئی را با نوزاد فوت‌شده‌ی تهرانی جابجا کرد. حالا راز توسط مادربزرگ فاش شد. این فرد پس از ۴ سال تحقیق و DNA، خانواده‌ی واقعی‌اش در بهمئی را یافت و به زودی به آن‌ها می‌پیوندد.

به گزارش آوای جنوب این روزها داستانی غم‌انگیز در شهرستان بهمئی بحث داغ فعالان فضای مجازی، محافل خانوادگی و گفتگوهای خیابانی شده است. بحثی که مربوط به ۲۰ سال گذشته است و در خصوص فرزندی است که در اثر غفلت پرسنل بیمارستان بهبهان منجر به جدایی فرزندی از مادر خود شده است.

داستان از این قرار است که فرشته خانمی از شهرستان بهمئی حدود آذرماه سال ۱۳۸۵ برای به دنیا آوردن اولین جگرگوشه خود راهی بیمارستان بهبهان می‌شود در همین هنگام زوجی از تهران که برای تفریح مناطق جنوبی را انتخاب کردند همزمان با این مادر نگون بخت وقت زایمان او هم فرا رسید.

هر دو مادر در یک اتاق بستری می‌شوند؛ ‌اما تقدیر الهی برای مادر تهرانی جور دیگری رقم خورد و فرزند وی پس از چند ساعت از دنیا می‌رود که در این بین، مادر شوهر، مادر فرزند مرده تهرانی بر اثر غفلت و کوتاهی پرسنل بیمارستان جای فرزند مرده خود را با پسر فرشته خانم عوض می‌نماید و دستبندهای مشخصات نوزادان را در غیاب هر دو مادر تعویض می‌کند.

نوزاد فوت کرده را به فرشته از بهمئی تحویل می‌دهند و نوزاد سالم را به پدر و مادر تهرانی تحویل می‌دهند و آن‌ها راهی تهران می‌شوند.

خانواده تهرانی که هر دو فرد تحصیل کرده و از نخبگان کشوری بودند نوزاد را با خیال اینکه پسرخودشان است را در ناز و نعمت بزرگ کردند و از او یک نخبه ساختند.

خانواده تهرانی که برای ادامه تحصیلات خود راهی آلمان شده بودند، فرزند خود را جهت ادامه تحصیل به کشور آلمان بردند، و او موفق شد در رشته دندان‌پزشکی وارد دانشگاه آلمان شود.

بعد از گذشت چندین سال مادربزرگ قصه ما (همان فردی که نوزادان را عوض کرد) به علت کهولت سن راهی بیمارستان می‌شود و در واپسین لحظات عمر خویش، خانواده را فرا می‌خواند برای افشای یک راز طولانی و غمناک.

مادر بزرگ داستان تعویض بچه‌ها در بیمارستان را برای خانواده تعریف می‌کند، حالا پدر، مادر و فرزند هر سه در شوک و بُهت عجیبی فرو رفتند و دنیا برای آنها به آخر رسیده است.

فرزندی که اصلاً پدر و مادر واقعی خود را ندیده و حتی اسم سرزمین تولد خود را هم هنوز نشنیده بود در یک برزخ عجیبی گیرکرده است، زیرا مادر بزرگ فقط بهبهان و نام فرشته را برای آنها نام‌برد و دیگر هیچ اطلاعاتی در دسترس نبود؛ اما دکتر قصه ما چهار سال است که شهر به شهر، دیار به دیار به دنبال مادر گمشده خود می‌گردد.

اینک بعد از گذشت چهار سال پرس‌وجو پدر و مادر خود را پیدا می‌کند و از راه‌های مختلف با آن‌ها ارتباط برقرا می‌کند.

طبق شنیده‌ها از طرف خانواده این فرزند که الان دکتر دندان پزشک در کشور آلمان است پس از انجام آزمایشات «دی ان ای»؛ معلوم شد که پسر قصه ما فرزند اصلی آیت جوخی و فرشته از شهرستان بهمئی است و قرار است طی روزهای آینده دکتر حمید به خانواده اصلی خود در بهمئی بپیوندد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.