آوای جنوب

خورشیدی‌آزاد از خاطرات دفاع مقدس می‌گوید

وقتی دماسنج جشن‌ساز خوب تشخیص می‌داد/ ای داد و بیداد حالوم خرابه؛ دوای دردوم خون صدامه‌

هر وقت دلمان می‌گرفت دماسنج سیف‌الله خوب تشخیص می‌داد و شعر حماسی شروع می‌شد، خلاصه آن شب با چند بار تصادف و دادن تلفات به دارخویین رسیدیم.
آوای جنوب
هر وقت دلمان می‌گرفت دماسنج سیف‌الله خوب تشخیص می‌داد و شعر حماسی شروع می‌شد، خلاصه آن شب با چند بار تصادف و دادن تلفات به دارخویین رسیدیم.

احمد خورشیدی‌آزاد امروز در گفت‌وگو با خبرنگار ما در گچساران با بیان خاطرات هشت سال دفاع مقدس اظهار کرد:  قبل از شروع رسمی‌ جنگ در جنوب گروه ما به فرماندهی سردار حاج علی فضلی و من و  سیف‌الله جشن‌ساز و ۱۷  گروه دیگر از پاسدارهای اولیه سپاه گچساران در قصر شیرین و نفت شهر و سومار می‌جنگیدیم که بیشتر جنگ توپخانه‌ای بود.

وی ادامه داد: این بخش از جنگ ۴ ماه طول کشید تا اینکه روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹‌رسید و بعثی‌ها حمله گسترده خود را از جنوب آغاز کردند و وقتی این خبر به گروه ما رسید فوری دست بکار شدیم و مقرمان‌در سومار را مواد منفجره گذاشتیم و تخریبش کردیم تا سالم به دست دشمن نیفتد و از جاده مرزی، خودمان را ظرف چند ساعت به اهواز رساندیم.

این فرمانده دفاع مقدس گفت: گرچه در راه بمباران اندیمشک هم به  ما خورد که شانس‌ آوردیم زنده ماندیم چون بمب‌های ‌هواپیمای  عراقی‌ درست ۵۰ متریمان اصابت کرد و زیر غبار آن گم شدیم تا بالاخره شب بود که به گلف اهواز یعنی مرکز سازماندهی رزمنده‌های اول جنگ رسیدیم.

خورشیدی‌آزاد اذعان کرد: دو ساعتی‌ بود استراحت کرده بودیم که آماده باش زدند یادم هست در آن لحظات سخت سیف ا له جشن ساز و فرهاد نوری‌نژاد با چند تا از بچه‌ها شوخی به موقعی راه انداختند که آن شوخی در روحیه بچه‌ها اثر قشنگی داشت و اینجا بود که شهید مجید جعفری فرمانده گلف جمعمان کرد که با بچه‌های ساوه و اصفهان ۱۱۰ نفر شدیم و طی یک توجیه مفصل به ما فهماند که یک لشکر مجهز عراقی از جاده قدیم اهواز و آبادان خودش را رسانیده به دارخویین که ۴۵ کیلومتری اهواز  است و ماموریت دارد که هر طوری شده اهواز را تصرف کند.

وی در ادامه عنوان کرد: شهید مجید جعفری فرمانده گلف و رو به ما کرد و گفت اگر همین الان و در تاریکی شب حرکت نکنید و جلوی آنها را نگیرید فردا اهواز به دست عراقی‌ها می‌افتد و سپس مناطق نفت‌خیز از دست خواهند رفت و بعد اقتصاد کشور فرو می‌ریزد چرا که ۹۸ درصد درآمد ایران به نفت وابسته بود و جمع ۱۱۰ نفره ما ۲ تا خمپاره ۱۲۰ و ۷ آرپی چی داشتیم و سلاح انفرادی‌مان هم ژ ۳ و ام یک‌های قدیمی بود که شلیک کردنش مصیبتی‌ بود.

این رزمنده دفاع مقدس افزود: همان شب با چراغ خاموش راه افتادیم که بسیار هم خطرناک بود در تاریکی شب چشم چشم را نمی‌دید در هر خودرو یکی از بچه‌ها از ماشین سرش را بیرون آورده تا مسیر را ببیند و راننده را راهنمایی کند.

خورشیدی بیان کرد: در همین لحظات خوف  بود که یکی شروع کرد به خواندن شعر حماسی “” ای داد و بیداد حالوم خرابه  دوای دردوم خون صدامه‌”” و این هیچ کس نبود جز مهندس جشن‌ساز خودمان و این شعر تا آخر جنگ روی زبان‌ها بود و فقط به سیف‌الله می‌ آمد اصلا مال خودش بود  این را همه رزمنده‌های اولیه جنگ می‌دانند.

این فرمانده هشت سال دفاع مقدس ابراز کرد: هر وقت دلمان می‌گرفت دماسنج سیف‌الله خوب تشخیص می‌داد و شعر حماسی شروع می‌شد، خلاصه آن شب با چند بار تصادف و دادن تلفات به دارخویین  رسیدیم که محمد فارسی‌مدان یکی از مجروحان بود و به محض اینکه در تاریکی رسیدیم  بعد از نماز جماعت صبح  درگیری را با دشمن که دقیقا ۱۰۰ برابر ما بود شروع کردیم  (‌ما ۱۱۰ نفر بودیم و  دشمن ۱۲۰۰۰ نفر ) انصافا خیلی پررو بودیم ما.

این خاطره ادامه داد.

گفت‌وگو/ سمیرا نصاری

با دیگران به اشتراک بگذارید
else:
  • khamenei
  • hashemirafsanjani
  • president