کد خبر : 34132
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 آبان 1396 - 9:34

دل‌نوشته یکی از شاهدان گچسارانی از زلزله سرپل ذهاب/ مظلومیتی به بلندای یک تاریخ

دل‌نوشته یکی از شاهدان گچسارانی از زلزله سرپل ذهاب/ مظلومیتی به بلندای یک تاریخ

آمده ام از غم ها و عاشقانه ها و زیبایی ها بنویسم. از زنی که نانهای اندک خانه اش را بین تمام اهالی کوچه تقسیم میکرد و مردی که در خیابانها جلوی چادرها خرمای اندک خانه اش را میبخشید.

به گزارش آوای جنوب، سید جواد فدایی از فعالان سیاسی شهرستان گچساران پس از زلزله کرمانشاه با حضور در منطقه سرپل ذهاب طی دل نوشته ای آورده است:

آمده ام سرپل ذهاب کانون مصیبت و فاجعه
کاری از دستان خالی ام بر نمی آمد شاید هم آنقدر فاجعه عمیق است و من ناتوان.
آمده ام بنویسم از مظلومانی که زیر آوار مانده اند از پدری که دربه در کوچه ها دنبال خانواده اش میگردد و مادری که مویه کنان جنازه فرزند دو ساله اش را در آغوش دارد.
آمده ام بنویسم سر پل ذهاب سرزمین مصیبت زده ایست که سالهاست رنگ آرامش ندیده است.
خواهم نوشت از مردمی که سالها از کومله و دموکرات و صدام زخم خوردند سالها ناله رگبار های بی رحم پژاک گوش و قلبشان را خراشید و داعش در کنارشان هر شب و روز تهدیدی بود طاقت فرسا. آمده ام بنویسم از مردم مظلومی که نه آب میخواهند نه برق و نه حتی غذا و چادر. آنها فقط عزیزانشان را میخواهند ، آه خواسته زیادیست از این زمین بی رحم و لرزه های جانکاهش

Image result for ‫تصاویری از زلزله سرپل ذهاب‬‎

آمده ام بنویسم از غمی که درون سینه ام سنگینی میکند. در کوچه هایی که دیروز همین موقع ها صدای بازی دخترکان زیباروی و پسربچه های شاد میپیچید امروز گرد مرگ پاشیده اند و جز تلی آوار چیزی نمانده است.
آمده ام کنار مردم وطنم کرد های دلیر بنشینم و بگویم من نیز برادر از دست داده ام و چون تو غم فرزند دارم چون تو مصیبت بر گلویم چنگ زده و مثل تو خواهر و پدر و مادرانم زیر آوارها مدفون شده اند مرا نیز چون خود غمگین و دلسوخته بدانید.

Image result for ‫تصاویری از زلزله سرپل ذهاب‬‎

غروب غم انگیز توپهای کودکان در کوچه پس کوچه های سر پل ذهاب یتیم شده بودند و عروسک هایی که بی مادر سر میکردند.
آمده ام بنویسم از مادر بزرگی که بر سینه میکوبید و برای طفلان یتیمش آب جست و جو میکرد.
آمده ام قلم را بفشارم و بغضش را بشکنم تا بنویسد از مادری که قبر تنها فرزند شهیدش ویران شده بود و چادرش را بر مزار گذاشته بود که سرما عزیزش را نیازارد.
اینجا آمده ام بنویسم از سردار سپاهی سبز پوشی که سنگینی درجه اش از وزن مردانگی خیلی ها بیشتر بود ولی چنان خاضعانه پای خاکی پیرمردی را کفش میپوشاند و اشک بر گونه اش می غلطید.
امیر پیر ارتشی با پیشانی پینه از سجودش چنان مجروح و زخمی جابجا میکرد گویی خط مقدم جبهه است و وی نیز جوانی بیست ساله.
از پزشک جوانی خواهم نوشت که از سرنوشت خانواده اش بی اطلاع بود ولی عاشقانه زخم هموطنانش را مرهم می بست.
امروز آمده بودم در میان این همه درد زیبایی ها را به نگارش درآورم.
از مردمی بنویسم که بضاعتشان را پشت صندوق های ماشینشان جمع کرده بودند و به مردم اهدا میکردند.
آمده ام بنویسم امروز سرپل ذهاب قلب ایران است دقیقا مثل سالهای جنگ و خون و دفاع.
آمده ام بنویسم از مردمانی که اگر مورد بی رحمی طبیعت قرار گرفته اند اما آنقدر طبعشان بلند بود و روحشان بزرگ که گله و شکایتی از کمبود ها نداشتند و تنها جویای عزیزانشان بودند.
آمده ام از غم ها و عاشقانه ها و زیبایی ها بنویسم. از زنی که نانهای اندک خانه اش را بین تمام اهالی کوچه تقسیم میکرد و مردی که در خیابانها جلوی چادرها خرمای اندک خانه اش را میبخشید.
اگر اینها را ننویسم این بغض مرا خواهد کشت …

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 9 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : 8
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

محمدی سه شنبه , ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۱

سلام مصیبت بسیار بزرگ وسنگین است که با هیچ زبانی قابل بیان نیست امیدوارم که خدا به بازماندن این حادثه صبر بده وکلیه مردم ایران در این غم بزرگ شریک هستند وبا کمک ها و همدردی خود در تمام نقاط کشور برادری و همدردی خود را نشان دادن

گچساران سه شنبه , ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۹

درود بر تو جوان غیرت مند شهرم که چقدر با متانت از درد مردم سرزمینت نوشتی

نجات سه شنبه , ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴

دورود بر برادر گرامیم جناب اقای فدایی و دورود بر دلنوشته بسیار زیبای شما که انصافا منو یاد روزهای همدلی و یکرنگی مردم فارغ از هر حزب و گروه و مرام سیاسی در سالها پیش انداخت

نجات سه شنبه , ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۴

دورود بر برادر گرامیم جناب اقای فدایی و دورود بر دلنوشته بسیار زیبای شما که انصافا منو یاد روزهای همدلی و یکرنگی مردم فارغ از هر حزب و گروه و مرام سیاسی در سالها پیش انداخت

ناشناس سه شنبه , ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۱

مگه فدایی گچسارانیه

ناشناس چهارشنبه , ۲۴ آبان ۱۳۹۶ - ۰:۰۵

آخ که غم کرمانشاه تشم زه. خدا بهشون صبر بده. خیلی سخته، خیلی سخته. عکس آخری که پسر بچه دستش را گذاشته روی سرش و در حال راه رفتن شیون و زاری میکنه، آدمو دیوونه میکنه. وای که این عکس قلبم را بدرد آورد. جگرم سوخت. ??

ارجمند چهارشنبه , ۲۴ آبان ۱۳۹۶ - ۸:۳۹

احسنت بر سید جواد عزیز که همیشه و همه جا مدافع مظلوم هست و از این جوان خوش آتیه انتظاری غیر این نیست که در درد ها و آلام هموطنان کنار مردم سرزمینش باشه.
آفرین بر مردم بزرگوار ایران و سپاه و ارتش دلیر
جناب مهندس فدائی ما نیز از راه دور شما را دعا میکنیم که توان و قوتی مضاعفی برای کمک به هموطنان مصیبت زده غرب کشور داشته باشید
تشکر بابت این قلم دردمند و زیبا و ذهن ادیب

شکوهی چهارشنبه , ۱ آذر ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۶

درود برفدایی عزیزدانش آموز خوبم