کد خبر : 23189
تاریخ انتشار : یکشنبه 27 تیر 1395 - 13:59

یادی از شهید گمنام گچسارانی که با وضو پای مادر و دست پدرش را می‌بوسید

یادی از شهید گمنام گچسارانی که با وضو پای مادر و دست پدرش را می‌بوسید

در جبهه هم وقتی بچه‌ها می‌خواستند به مرخصی بیایند مخفیانه پولی می‌گذاشت که رزمندگانی که کرایه اتوبوس ندارند و یا می‌خواهند هدیه‌ای برای خانواده‌شان بگیرند از این حیث مشکلی نداشته باشند و با دست خالی به منازل‌شان بازنگردند.   شهید مسعود خرمی در دوران دفاع مقدس مسئول اطلاعات تیپ ۴۸ فتح بود.وی در گچساران بدنیا

شهیددر جبهه هم وقتی بچه‌ها می‌خواستند به مرخصی بیایند مخفیانه پولی می‌گذاشت که رزمندگانی که کرایه اتوبوس ندارند و یا می‌خواهند هدیه‌ای برای خانواده‌شان بگیرند از این حیث مشکلی نداشته باشند و با دست خالی به منازل‌شان بازنگردند.

  شهید مسعود خرمی در دوران دفاع مقدس مسئول اطلاعات تیپ ۴۸ فتح بود.وی در گچساران بدنیا آمد و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و هنوز هم پیکر او مفقود است.

آوای جنوب؛

شهید خرمی در سال ۴۴ بدنیا آمد و در عملیات کربلای ۵ سال ۶۵ در سن ۲۱ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

سرهنگ‌پاسدار سیدنصراله حسینی از اساتید و مسئولین دانشگاه امام حسین(ع) و از دوستان نزدیک آن شهید، به روایت ناگفته‌هایی از زندگی وی پرداخت.

وی صحبت‌های خودش را این‌گونه آغاز کرد: شهید خرمی یکی از جوانان بسیار خوب، متدین و با اصالت و مومن گچساران بود. اصالتاً پدرشان اهل نهاوند استان همدان ولی خودشان بزرگ شده گچساران بود. در میان سه برادر دیگر که امروز دکترای داروسازی، دبیر و یکی هم بازاری هستند، مسعود در خانواده‌اش یک انسان استثنایی بود.

عروسی به بهانه برگشت از جنگ
مسعود موفق شد دیپلم فنی خودش را از هنرستان فنی گچساران بگیرد اما این فارغ‌التحصیلی با آغاز انقلاب اسلامی مصادف شد و او بلافاصله به عضویت سپاه درآمد. از همان اول هم در زمره رزمندگان جنگ تحمیلی قرار گرفت. پس از مدتی رزمندگی، پدرش تشخیص داد او را داماد کند. مسعود زیربار نمی‌‌رفت اما نهایتاً حاج ولی‌الله(پدرش) دختر دایی خودش را به عقد او درآورد. به این نیت که با ازدواج، زمینه را برای اینکه مسعود از جبهه برگردد و مدتی در شهر باشد، آماده کند. اما مسعود دل به خانه نداد و همیشه عاشق جبهه و در خط مقدم بودن و انجام فعالیت اطلاعات‌شناسایی، بود.

هنوز بی‌نشانی!
مسعود خرمی اسوه اخلاق بود و شوخ‌طبعی و با شخصیتی را توأمان داشت. واقعاً همه خانواده و فامیل به مسعود افتخار می‌کردند. وقتی هم که مسعود مفقود شد تمام فامیل و خانواده انگار همه وجودشان را از دست داده‌ بودند. تلاش بسیار زیادی شد که خبری از ایشان بدست بیاید اما تا الان نشانی از او نیافتند.

بوسیدن پای مادر و دست پدر با وضو
مسعود خرمی همیشه با وضو بود. سراغ ندارم در مدت دو سه سالی که توفیق داشتیم با ایشان باشم یک بار مسعود را ببینم که بی‌وضو باشد. هر موقع که اذان می‌گفتند و می‌رفتیم وضو بگیریم ایشان به سمت نمازخانه و مسجد می‌رفتند. هر وقت هم از جبهه به مرخصی می‌رفتند در همان طبقه پایین مجدداً وضو می‌گرفتند و اولین کاری که انجام می‌داد پای مادرش و دست پدرش را می‌بوسید.

تقسیم حقوقش به روستاهای محروم
در کار اطلاعات شناسایی بسیار حرفه‌ای عمل می‌کرد. در نقشه خوانی، فن‌کال، قطب‌نما و مسائلی که به کار اطلاعات شناسایی برمی‌گردد، بلامنازع بود. واقعاً مسعود دست به خیر داشت؛ حقوقی که می‌گرفت را میان خانواده‌های فقیر و بی‌بضاعت روستاهای اطراف گچساران تقسیم می‌کرد تا امرار معاش کنند. حتی یک مقدار لباس نو و امکانات از خواهر و مادرش می‌گرفت و به این خانواده‌ها می‌داد.

نذری که به روستاهای عشایری رسید
یادم نمی‌رود روز عاشورا غذای زیادی آماده کرده بود و گفت خودم به درب خانه‌ها می‌روم و نذری را توزیع می‌کنم. غذا را بار کرد و رفت ولی هیچ خانه‌ای غذا نگرفت. همه منتظر بودند مسعود غذاها را ببرد. ساعت شش یا هفت برگشت. همه پرسیدند چرا به هیچ کس غذا ندادی. گفت اگر غذا نذری بوده و برای رضای خدا و امام حسین(ع) بوده به آن‌هایی که منتظرش بودند رسیده است. اگر راضی باشید امام حسین از شما قبول می‌کند اگر راضی نباشید این چلوکبابی داخل شهر برای همه شما غذا می‌گیرم و به عنوان نذری بخورید. گفت غذاها را به روستاهای عشایری دورافتاده اطراف گچساران بردم، توزیع کردم و آنقدر وقتی می‌خوردند، لذت می‌بردم.

پول‌های مخفیانه!
در جبهه هم وقتی بچه‌ها می‌خواستند به مرخصی بیایند مخفیانه پولی می‌گذاشت که رزمندگانی که کرایه اتوبوس ندارند و یا می‌خواهند هدیه‌ای برای خانواده‌شان بگیرند از این حیث مشکلی نداشته باشند و با دست خالی به منازل‌شان بازنگردند.

در اروند گمنام شد
مسعود خرمی در عملیات کربلای ۴ مفقود شد و من آن روز در یگان دیگری حضور داشتم. به محض شنیدن این خبر به سرعت از آن یگان مرخصی گرفتم و با دیگر دوستان آمدیم؛ تقریباً ۱۵ روز رودخانه اروند را از جهات مختلفی جستجو کردیم اما متأسفانه اثری از مسعود پیدا نکردیم. مسعود در لحظات آخر هم در حال ایثار و فداکاری به خیل شهیدان پیوست. چون با اینکه خودش زخمی شده بود اما دوستان دیگر را به ساحل رساند و خودش در آب خروشان اروند شناور شد.

پشت پا به دنیا و فداکاری برای وطن
نسل امروز بداند که مسعود به زندگی مفرح خانوادگی‌اش پشت پا زد و به میدان دفاع از اسلام، آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب آمد و جانفشانی کرد.

واقعاً خیلی از جوانان ما در عین اینکه بهترین زندگی را داشتند پشت پا به مال دنیا و زرق و برق‌های دنیا زدند و برای وطن‌شان جان‌شان را فدا کردند. ما وظیفه داریم شخصیت برجسته عزیز گمنامی مثل مسعود خرمی را به خوبی معرفی کنند و مطمئناً برای عزیزانی که اهل دل باشند می‌تواند تأثیر مثبت بگذارد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مجید گلستانه یکشنبه , ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۸

م