کد خبر : 3248
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 دی 1393 - 14:11

وکالت را دیجیتال نکنیم/ محرومیت با هیچ لالایی به خواب نمی رود

وکالت را دیجیتال نکنیم/ محرومیت با هیچ لالایی به خواب نمی رود

افسوس.اینجا درد از جنس خودمان فریاد می زند از جنس خودمان سرما را طاقت می آورد و بر دستان ظریف دختران وپسرانمان از جنسی غریب بوسه می زند. آوای جنوب / نرگس احمدپور نرگس احمدپور بانوی بازآفرین شاهنامه در گچساران است که در سال یک هزار و ۳۵۴ در یکی از محلات فقیرنشین شهر گچساران

۵۱افسوس.اینجا درد از جنس خودمان فریاد می زند از جنس خودمان سرما را طاقت می آورد و بر دستان ظریف دختران وپسرانمان از جنسی غریب بوسه می زند.

آوای جنوب / نرگس احمدپور

نرگس احمدپور بانوی بازآفرین شاهنامه در گچساران است که در سال یک هزار و ۳۵۴ در یکی از محلات فقیرنشین شهر گچساران دیده به جهان گشود این نویسنده گچسارانی پس از دیدن تصاویر کودکان دیشموکی اینگونه می نویسد:احمدپور

افسوس.اینجا درد از جنس خودمان فریاد می زند از جنس خودمان سرما را طاقت می آورد و بر دستان ظریف دختران وپسرانمان از جنسی غریب بوسه می زند.

آنقدر غریب که ترک های ریز سرانگشتان این فرشته های آفتاب سوخته دلت را به درد نیاورده و گونه های ملتهب از سوز سرما را به شرمی غریب پشت ظرافت به غارت رفته ی سرپنجه هایشان پنهان می کند.
چه مظلومانه به چشمانی شیشه ای دل بسته اند که درددلهایشان را از آنسوی بی شرمی خودمان نه آن تک لنز که تصویر پر از درد این فرشته های زمینی یادگار نگاهمان شود.
براستی این من مسئول درونمان در کدام کوره راه خوابیده است؟
نگاه خود را با گام کدام صاحب قدم لگدمال کردیم که درد چهره های کودکان تصویر را حتی بدون توجه به متن خبرشان نفهمیدیم.
به حقیقت این ماییم؟
بی آنکه خشکی انگشتان ظریف دخترکها را در ذهنمان لمس کنیم با چه ظرافتی قلم در دست می رقصانیم به کلام مرده باد وزنده بادها!
ننگ برما
برنگاههای خاموش ودیدگان کورمان
برهرچه ارزشهای لگدکوب در واژه های غریب
بر آنچه فریاد درد است وما دردی گرانتر بر آن

افسوس بر دیاری که پایتخت طبیعت است و طبیعت به قهر تصویر کودکانش را مصور می کند
وای برما-بر هر چه نیرنگ پیچیده ی انسان بودن در لوای محرومیت این نوباوگانی اینچنین است.

وای برما
واتس آپ های مان به راه است و
وایبرهای گوشی هایمان با مارک در جراید چه بیداد می کند
و با هر دات کام مرده باد وزنده بادهامان به روز است ودرد در یک فرسخی ما جولان می دهد وکودکانمان به سوز سرما استخوان می ترکانندوهی هی پسرک چوپان بخشی از درس اجباری اش در کمرکش کوه است آنسوتر از خواهری که پشته ی هیزمی برپشت دارد.
خداوندا ببخش برما که نعمتهایت را چه بی رحمانه ناسپاسی می کنیم وهر بار جرم کوری مادرزادمان را برگردن دیگری می اندازیم.

آوای کدام درد است محرومیت که با هیچ لالایی به خواب نمی رود وهمچنان بیداراست.
نگاهشان پر از صمیمیتی ست که درد را پشت چهره های آفتاب سوخته وسرمازده اشان پنهان می کند وانگشت پر از ترک را به دندان گرفته اند وچشمان بی شرم لنز دوربین ، با وقاهتی غریب ،اما آشنا از جنس دلهایمان که بی هیچ دردی تصویرشان را به هیچ گرفته ایم ،چهره هایشان را ثبت می کند.
شرم باد برما

رسالت نگاهمان را فراموش کرده ایم ،رسالت قلم را در حلال وحرام کلمات گم کرده ایم.نه تصویر کودکان را می بینیم ونه دستنوشته ی پردرد عزیز نگارنده که از رنج سرمای کوه نشینان کوهی در دیشموک می گوید را وارسی می کنیم و دل به نوشتنهای زنده باد ومرده بادهایمان خوش داشتیم و دریغ از رنجی که در روزنه ی دود زده ی سقف های چوبی از پس سالها محرومیت همچنان سیاه تر از پرده ی شب بر جهره هایشان گرد فراموشی پراکنده است.
شرم باد برما
واتس آپ هامان به راه است
وایبرهامان بهانه ای ست تا مارک گوشی هامان در رسانه ها نشان برتری بررقیب وحسرت موکلین شود
با یک دات کام دل خوشیم که چه به روز و آنلاین به درد همشهریان حوزه ی خدمتمان توجه می کنیم.
همشهریانی کوه نشین که گردی تابه ی نان پزی اشان وشعله ی سرخ هیزمها در چاله هاشان اگر آنلاین نباشد با یک سوز سرما بلک می شوند وهیچکس رنجشان را لایک نمی کند تادرد را چماقی بر سر محرومیت ناخواسته اشان بدانند.
افسوس
روزانه صدها کامنت در خبرها برای جریانهای شهرهای استان درج می شود جریانهایی که سیاست زده گی اجین در جانشان ماری سمی می ماند که هر بار پوست عوض می کند ورودرروی هم
به عقاید ومقام ومنصب جناحی دیگر نیش می زنند مردمان دیار این روشنفکران سیاسی محرومیت را نوش می کنند.
خداوندا ببخش برما
ببخش که رسالت قلم را در روزنه ی تریبون وفریاد گم کرده ایم
رسالت ما درنگاهمان است
در کلمات

ودر اندیشیدن به سقوط روستازاده ی دیشموکی در قعر آب رودخانه به گناه نبودن پل

چه گستاخ می خندند در تصاویر ثبتی اشان انان که خود را ازجنس آفتاب می دانند و برفی برزخم مردم خویشند
مگر نه این است با هر باد سردی درخود فرو می رویم گویی چرخ جهان به گونه ای چرخیده دیگرگونه!آنچنان که مارک کت وشلوارتان هم جایی خوش تر از رنج مردم دیارتان در رسانه جای دارد؟

وچه نازیبا نشان مردانگی پیامبر ختمی مرتبت را نمونه ی سلاله ی خویش بدانیم که نفهمیم دردی کهاویر برحقش مولا ی متقیان برعقیل وبر کف دستانش نشانی ابدی کرد حق الناس است وحق الناس است وسبزتر از نشانی که اقتدارتان را به رخ می کشاند.

شرم باد بر ما
که فراموش می کنیم کوه نشینان سرما را چون جفتی ناخواسته از سر قهر طبیعت هم آغوش می شوند وصد نفرین برما که از خودگریزی سیاسی برخود می بالیم

افسوس بر حال دخترکان نارس و مادران کالی که خود کودکی نکردند وکودکی در دامان محرومیتند
زکات قلم نمی دانیم وزکات کلام را از یاد برده ایم آنچنان از حضور وقصور هم قلمفرسایی می کنیم گویی مردم ونیازشان آیه هایی ابدی هستند که وقتی نازل می شوند تنها یک معجزه نعمتشان رافزونی می کند ودریغا که نهج البلاغه برترین نعمت کلام برای درک بی کلامی دربرابر حق الناس است.
وکالت را دیجیتال نکنیم.
مردمان ما هنوز هم کوه وکپر را سرپناه خود دارند وکودکانشان با لنز دوربین ناآشنا
بسوزد دلی که نگاهش دختران وپسران این تصاویر را ببیند وباسربلندی دیگران را عدد ورقم نشمارد

شما را به مقدسات سوگند دوباره نگاه پر از شور زندگی را در نگاه این کودکان نظاره گر باشید.
سخت نیست تنها یک همدلی از جنس رنجشان کافی ست.
اینجا بی وضو عکسها را نگاه نکنید تا کراهت بی تفاوتی هایتان را دریابید

۴۱ ۵۱

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.