آوای جنوب

اینجا کسی دلش برای رضا تنگ نمی شود؛

دل اهواز، برای این کودک به درد آمده است

شاید کسی باورش نشود که اینجا در قلب یک کلانشهر چنین صحنه ای وجود دارد و این روزها دست به دست در تلفن های همراه و شبکه های اجتماعی اهالی این شهر میچرخد. رضا، پسر هفت ساله ای که نزدیک به یک سال است در خیابان ها و کوچه های شهری به درندشتی اهواز بی آنکه کسی دلش برای او تنگ شود و یا شور او را بزند میچرخد و از ته مانده غذاهای رستوران ها میخورد.

آوای جنوب؛

رضا، از ترس شب های تاریک و ترسناک اهواز برای خواب به زیر خودروهای اهالی منطقه چهارصد دستگاه با خیال اینکه بر روی بالشت و تشک گرم و نرم خوابیده، شب را به صبح می رساند. او عاشق گیم نت است اما پولی در بساط ندارد که پول بازی خود را بدهد، برای همین از عابران پیاده و مغازه های اطراف می خواهد که به او پول بدهند تا بتواند به گیم نت برود.

بعد از جستجوهای فراوان و این در و آن در زدن های بسیار زیاد، بلاخره رضا را پیدا کردیم. شاهین، جوانی ۲۷ ساله است که رضا را از دست آزار و اذیت های بعضی اهالی که بی دلیل و برای خنده او را کتک می زدند، نجات داد و برای چند روزی او را در حسینه بیت العباس اهواز اسکان داده است. رضا بیش از یک ماه است که به حمام نرفته و شاهین، او را برای بردن به حمام آماده می کند. در این بین که رضا در حمام بود، از شاهین خواستیم تا از حال و روز رضا و سرگذشتی که داشت برای ما بگوید.

شاهین می گوید، آن عکس جنجالی که رضا شب ها برای خواب زیر ماشین ها می رود را او گرفته و در شبکه های اجتماعی پخش کرده است تا شاید کسی به فریاد این بچه مظلوم برسد. پدر رضا فوت کرده و مادرش بخاطر ترس از شوهرش اجازه نمی دهد که او وارد خانه شود و از آنجایی که زن و شوهر هر دو ساقی و فروشنده مواد مخدر هستند، این بچه برای آنها دست و پاگیر شده است و برای همین رضا آواره کوچه و خیابان های تنگ و تاریک چهارصد دستگاه اهواز شده است. کسی هم سراغی از آن نمی گیرد و به همین خاطر بعضی ها او را اذیت می کنند و برای خنده اذیت و کتکش می زنند. همین اواخر بعضی از بچه لات های چهارصد بخاطر اینکه کمی بخندند، او را داخل زباله ها انداختند و فیلم می گرفتند.

حمام رضا تمام شد، چهره رضا که یک ماه حمام نکرده بود با رضایی که الان به حمام رفته خیلی فرق کرده است، سرگذشت این کودک شش ساله، بغض هر آدمی را می شکند. شاهین قبلا به رضا گفته است که خبرنگاران برای دیدن تو آمده اند.

سوال های ما از رضا اینگونه شروع شد:

آقا رضا، چند سالته؟

نمی دونم، شاید ۷ سال ولی فکر کنم شش سالم باشه.

شب ها کجا می خوابی؟

بعضی شب ها زیر ماشین ها می خوابم. ولی دوست دارم زیر ماشین های نو بخوابم، چون کمتر بوی روغن و بنزین می دهند.

تا حالا زیر ماشین های پلاک اروندی هم خوابیدی؟

تا دلتون بخواد. اینجا خیلی ها ماشین خارجی دارند. اما باید مواظب باشم کسی نفهمه که زیر ماشین هاشون می خوابم و الا فکر می کنن من دزدم و می خواهم از ماشین هاشون دزدی کنم.

تا حالا دزدی هم کردی؟

نه، از این کار خوشم نمی یاد، بخاطر اینکه اگه دزدی کنم، مردم بیشتر من رو میزنن و اذیتم می کنن.

چرا مردم اذیتت می کنند؟

نمی دونم، شاید فکر می کنند، کتک زدن و اذیت کردن من خنده داره.. بعضی شبا از درد نمی تونم بخوابم و برای اینکه متوجه درد کبودی هام نشم، برای خودم خیال پردازی می کنم.

چه خیال پردازی هایی می کنی؟

(کمی سکوت و بغض) خیال می کنم که تو بغل مامان خوابیدم یا اینکه برام غذا درست کرده و لباسام رو داره میشوره.

چرا با مادرت زندگی نمی کنی؟

شوهرش نمی زاره برم خونه. چندبار رفتم در خونه اما شوهرش با شیلنگ و کمربند کتکم زد و ولم کرد تو خیابون.

دوست داری بری مدرسه؟

خیلی دوست دارم. اگه یه روز رفتم مدرسه، خوب درس می خونم تا باسواد بشم.

دوست داری وقتی بزرگ شدی، چیکاره بشی؟

میخوام گیم نت بازی کنم واسه خودم کامپیوتر بخرم تا همیشه باهاش بازی کنم.

گفتگوی ما با رضا تمام شد و شاهین این روزها بخاطر سختی هایی که رضا می کشد، دلش گرفته و از کار و زندگی افتاده، از ما می خواهد که راهی برای نجات این کودک معصوم جلوی پایش بگذاریم. می گوید اگر توان مالی آن را داشتم، خودم از رضا نگهداری می کردم و او را با خودم به خانه می بردم. اما از آنجایی که خانواده رضا او را رها کرده اند تا به امید اینکه در خیابان با ماشین یا موتوری تصادف کند و دیه ای بگیرند، از مسئولیتش می ترسم.

چندباری به پلیس ۱۱۰ زنگ زدم و خواستم که این بچه را به جایی که دولت برای چنین کودکانی اختصاص داده ببرند، اما ۱۱۰ در پاسخ به من گفت که این مسئله به ما ربطی ندارد و باید به ۱۲۳ زنگ بزنی. به ۱۲۳ که مربوط به مسائل اجتماعی بهزیستی هست، چندباری زنگ زدم، اما بعد از ساعت ها تماس، کسی پاسخگوی من نبود و هنوز نمی دانم باید چیکار کنم.

شاهین، در کمال نا امیدی، می گوید: اگر راهی برای ارتباط با بهزیستی درست شد و این بچه را با خودشان بردند، اجازه می دهند که هر چند وقت یک بار به او سر بزنم و او را ملاقات کنم؟

در همین زمان، رضا که در حال شیطنت های کودکی خود در حیاط حسینه ای که فعلا شب ها در آنجا می خوابد؛ بود، گوش هایش را تیز کرد و منتظر پاسخ ما به شاهین ماند!

امروز دل اهواز بخاطر کودک خیابانی که در قلب کوچه های چهارصد دستگاه زندگی می کند، به درد آمده است و این کودک بخاطر ناملایمتی هایی که مردم این منطقه و خانواده اش به او روا داشته اند، می خواهد از اینجا دل بکند و برود.

مشکلات اجتماعی در اهواز بسیار شدید است و نمونه هایی از این دست بسیار؛ این معضلات زیر چشم مسئولان شهری کلانشهری به ترسناکی اهواز در حال قد کشیدن است. مواد مخدر، فقر، فساد، عدم وجود فرهنگ شهروندی، نبود نظارت بر عملکرد نهادهای اجتماعی و آموزشی دست به دست هم داده اند تا چنین پدیده هایی در اهواز رخ دهد.

با این وجود، پیگیری های ما برای اینکه مسئولان بهزیستی را در جریان چنین معظل اجتماعی که در این منطقه وجود دارد؛ قرار دهیم، ادامه دارد …

با دیگران به اشتراک بگذارید
  1. ناشناس گفت:

    قلبم بدرد اومد

  2. منا گفت:

    چرا اون رو به پرورشگاه نمیدید مگه اونها از یه بچه کوچیک نمیتونن مراقبت کنند.

  3. منا گفت:

    چرا این بچه رو به پرورشگاه نمیفرستید

else:
  • khamenei
  • hashemirafsanjani
  • president