نبرد جان سختی و غرش آتش/ اژدهای رگ سفید بی وقفه تنوره میکشد
به گزارش آوای جنوب از گچساران، مهدی افشار نیک طی یادداشتی این گونه آورده است، میغُرد، باز هم میغُرد، غرشی شگفت که تاکنون نشنیده بشر.
گویی اژدهایی اینجا خفته بوده در دل زمین با انبوهی از آتش نه آن آتش که بر شعله او خندد شمع! کوه آتش و ابر تیره دود! اژدها سر بر آورده از رگ سفید، خزانه نفت آسماری! رگ سفید در محدوده زیدون واقع است از توابع بهبهان اما به دریا نزدیکتر است و به دیلم، که در باور مردمانش اژدها نگاهبان و حافظ گنجینههای طلسم شده است.
نگاهبان خزانه امامزادهها که گرداگرد این چاه محترق واقع شدهاند؛ یک سو«شاه بهرام»، دیگر سو شاه عبدالله و آن سوتر بیبی حکیمه. اژدها بیحساب میغُرید و رگ سفید به سرخی میزند از تلنبار آتش.
هادی میگفت «این صدای اعماق زمین است». سید ناصر اما گفت «نفرین شدیم، ۱۰ شب است که نخوابیم و شبها از ترس آتش آن دنیا رعشه به تنم است» این روزها غرش رگ سفید نازکش دارد و حفارها از این سو به آن دورش طواف میکنند.
اژدها سر بیرون کرده و نعره میزند، بی وقفه، پشت بند و یک نفس، باید خیس شد باید زیر آتش، تنت، رختت، لباست خنک شود تا گامی نزدیکتر روی.
همه خیس و شعله به رخ نشسته صورتها تف دیده، آتش به مشاطه نشسته و صدای غرش چاه در پیکر حنجرهها حلقه زده و آرام نمیشود. «نفرین شدهایم» آتش نشانها چتر آب درست میکنند تا قدم به قدم به چاه بتوان نزدیک شد.
حرارت دهنه را طهماسبی میگفت ۶۵۰ درجه است، مکوندی میگفت: «خود جهنم. بابای جهنم» لعنت به جهنم.
دیشب ساعت ده شب به مخازن گل رسیدند، بیست متری دهانه چتر آب و زمین باتلاق و سخت مردانی که جان برای سرسختی بیشتر به مکاره آورده بودند.
درنگی و لحظهای غفلت اینجا خطر، دست به گل چین نشسته است و چونان فرزاد مهلکه جان است و اژدهای رگ سفید میغُرد.
گامها به چاه نزدیک شده به انواع مختلف آدم آنجاست.
فیلمبردار، عکاس، فیلم ساز، خبرنویس، آتش نشان، حفار، مدیر، ارشد، بالادست، مدیرعامل، مدیرفنی و این که برادر فرزاد آمده بود با صدایی پر از بغض در آغوشی آرام گرفت.
برادر هنوز در آتش است، پیکر فرزاد برنگشته و آتش میغُرد. نعرهای پیوسته و بیسکته، نفس از کجا میگیرد؟ از نفرین زمین کفران کدام نعمت؟ اینجا نزدیک آب، لب به دریا، آب اما کیمیاست.
باید بیست میلیون لیتر آب فراهم شود برای روز حمله به آتش همه در انتظار آن روز استخر آب مهیاست و لولهها آب را میمکند و خزینه را پر میکنند، اما وقت حمله نیستکسی بیتاب حمله به آتش نیست به حوصله افتادهاند. به چانه تدبیر انداختن این غرش و نفس کش طلبیدن کارزاری سختتر از شعر و شعار و خطابه است.
اژدها میغُردو ناله های زمین از اعماق و از اعصار بیرون ریخته، صداهایی غریب و در هم و نعرههای نیاکان بزرگان خفته رگ سفید. نگهبان سفره میغرد، مردم میگویند این غرش برایشان عادی است، نعمتی بیبرکت اگر بود که مردم میگویند، بود و بهره به این زمین نمیرساند، سوختنش لازم بود غول خفته رگ سفید بیدار شده و میغُرد.
علی صفی خانی مدیر بهداشت، ایمنی و محیط زیست (HSE) مناطق نفتخیز با یک دست شکسته فرمان به فریادش گره خورده و باید از پس غرش چاه برآمد.
چتر آبها را هدایت میکند، با دستی به گردن و دستی به بی سیم چه کردنها را میگوید.
حمید دریس اما تاب ندارد، گویی آمده یک ساعته چاه را خاموش کند و هر روز میآید، بی چتر آب، با کیانی تا نزدیکیهای چاه رفته بود، سوخته بود. صورتش داغ و رخ برافروخته برگشته.
کیانی میخندید و همیشه با خنده روزگار را طی میکند، تخصصش حفاری است و زمین هنوز برایم نگفته که چه شد رگ سفید به غرش افتاد.
دیشب تست پمپ نیتروژن برای خنک سازی و مصرف کمتر آب بود بار اول خوب جواب داد در کنار دهانه برای بچههای آن جلو ابری از نسیم و خنکای شمال ساخته بود. عجبا. اینجا و نسیم؟ «ها همین طوره» مکوندی حرف میزند از قطرات ریز شبنم کنار این غول آتش می گوی: این خاصیت نیتروژن است.
کمی با آب مخلوط میشود و این هرّه آتش را خنک میکند، آتش ابراهیم، گلستان خلیل، مسعود حیدری فرمانده میدان میگفت: «با پمپ نیتروژن چتری از هوای خنک نزدیکهای چاه به وجود میآید که آتشنشانها و بچههای اطفا میتوانند به نزدیکترین نقطه آتش برسند» باید مخازن گل را عقب میکشیدندو آخرین تکههای بازمانده از دکل. خودش کامل سوخته و در میانه آتش خم شده و چون درختی کهنسال به شکلی غریب درآمده در دهانه اژدها، در دهانه نگهبان درهها. ای ۹۵ لعنتی.
سید ناصر راننده ده تن است، می گوید مردم اینجا عجیبند، می گویند اگر اژدهای شاه عبدالله و شاه بهرام بیدار شوند و از دل زمین تنوره بکشند یعنی کفران نعمت شده، یعنی مائده را قدر ندانستیم و باید تاوان دهیم.
اگر اژدها صدا کند و غرش، دیگر شاه بهرام مایه برکت نیست، غول رگ سفید تنوره میکشد و یک صدا و بی سکته، بی وقفه چقدر آدم اینجا زیاد است.
چقدر همهمه، دوگانه بی نظمی و پر نظمی در عین همه چی در هم بودن یک باهم بودن در نگاه اول درگیر شلختگی میشوی بی نظمی. اما در پس نگاه این جان سختان عزمی است برای مهار این غول این اژدها، ترکیبی از تکنیک و جان سختی به راستی جان میخواهد راننده گریدر بودن و بیست متری آتش رفتن، جان میخواهد.
اسیر این هیولا و غرش و نعرهاش نشدن جان سختی میخواهد زیر چتر آب و پا در گل و ساعت ده شب، سیم بکسل را دور مخزن گل انداختن و این نکره از هیبت در رفته را عقب کشیدن که ناگه سیم هم پاره شود، جان سختی میخواهد.این همان نظم است.
این سپهری است، لباس آتش نشانها به تن.،سر و تن پوشیده و ایمن. خیس. بیست متری آتش. همه پنجه در پنجه با اژدر. خبرنگار افسوس میخورد که این همتهای عالی صرف خاموش کردنها میشود.
اینها طلای ناب توسعهاند و باید صرف روشن کردنها شوند، گرفتاریم، اسیر نالههای اعصار و نفرین زمین.
اژدهایی که به بازخواست برکت آمده، با تنوره کشیدنبا نعره مدام و بی سکته، بی وقفه، رگ سفید، این رگی که به دست نمیآید.
فعلا دستها را بسته است و دست به اژدها داده، به غرش کشیدن و به نعره بی سکته. “یکی همت کند قربانی ببرد پیش شاه بهرام و شاه عبدالله، والی برکت را باید راضی کرد.” سید ناصر میگوید، به خدا این ها راضی شوند آتش قطره میشود و فوت در هوا.
رمز برکت را باید دانست، توفیق نعمت، بر فاق ۱۴۰ متری آتش باید جست زد و از پسش برآمد و چاه را به نعمت گرفت، به برکت اینجا رگ سفید است، حوالی زیدون و نزدیک به آبهای خلیج فارس، ساحل دیلم، مردم میگویند اژدهای حافظ گنجینهها بیدار شده است. میغرد و تنوره میکشد اما بر این بی قواره ۱۴۰ متری جست می زنند این جان سختان.
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0