آوای جنوب

صرفأ جهت اطلاع / مدیران حتما بخوانند!!

از این هفته آوای جنوب با صرفا جهت اطلاع در خدمت شما مخاطبین خواهد بود

خبراز این هفته آوای جنوب با صرفا جهت اطلاع در خدمت شما مخاطبین خواهد بود.

در صرفا جهت اطلاع این هفته می خوانیم:

به گزارش آوای جنوب؛ شهید رجائی که مرد علم و تقوی، مظهر مقاومت و دلاوری و مرد سال ها زجر و شکنجه بود در سال ۱۳۱۲شمسی در قزوین بدنیا آمد و از همان کودکی درس استقامت و پایداری را فرا گرفت و بعد از تحصیلات ششم ابتدائی به منظور کمک به خانواده مشغول کار شد و در سن ۱۴ سالگی در اثر فشارهای اقتصادی به تهران عزیمت نمود و بعد از مدتی دستفروشی به استخدام نیروی هوائی درآمد. ورود ایشان به نیروی هوایی مقارن بود با اعدام انقلابی رزم آرا و اعلام موجودیت فدائیان اسلام، لذا ایشان با روحیه آرمانخواهی که داشت به همکاری با آنان پرداخت و بدنبال از هم پاشیده شدن هیئت مؤتلفه، با نام مستعار «امید» و همراه شهید باهنر مسئول بازسازی و حفظ هیئت مذبور گردید.

رجائی بعد از مدتی از نیروی هوائی استعفا داد و با راهنمایی آیت اله طالقانی شغل معلمی را برگزید. شهید رجایی در طول مبارزات چندین بار به زندان رفت و آخرین زندان او به مدت ۱۵ ماه و توأم با شکنجه های شدید جسمی و روحی بود، تا اینکه در عید غدیر سال ۵۷ با اوج گیری انقلاب اسلامی و متزلزل شدن پایه های رژیم طاغوت از زندان آزادگردید.
وی بعد از انقلاب نیز همچون گذشته سنگر آموزش و پرورش را رها نکرد و همواره در سِمت های مختلف به کار فرهنگی خود ادامه داد. ایشان ابتدا بعنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد و در سال ۵۸ در انتخابات مجلس شورای اسلامی، بعنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شد و بعد از روی کار آمدن بنی صدر از طرف مجلس بعنوان نخست وزیر پیشنهاد شد که بنی صدر با اکراه تمام با نخست وزیری ایشان موافقت کرد.
او مردی قاطع، صریح، متقی و صد در صد معتقد به مکتب بود و به همین دلیل آماج بیشترین افتراها و بی مهری ها قرار گرفت. او بعنوان اولین نخست وزیر، به محض مشاهده این مسئله که خودخواهی یک فرد (بنی صدر) دارد برای جامعه قانون می شود، با خودمحوری ها و خودخواهی ها جنگید و در این رابطه از تمامی هستی خویش گذشت.
شهید رجایی در دوران کارگزاری خویش بی تردید نمونه ی یک مدیر تمام عیار محسوب می گردید چنانچه تمام اهداف او با پیروی از احکام اسلامی بود که شاید ذکر چند نمونه از آن خالی از لطف نباشد.

گذشته منو گاهی گوشزد کنید!

شما اگر می خواهید به من خدمتی کنید گهگاهی به یادم بیاورید که : من همان محمد علی رجایی فرزند عبدالصمد ، اهل قزوینم که قبلا دوره گردی می کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم.  وهر گاه دیدید که در من تغییراتی بوجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را در کنار گوشم زمزمه کنید. این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده تر است.

شهید محمد علی رجایی

شکم نانوا را که نمی شود پاره کرد!
شهید رجایی درباره ی نحوه ی برخورد با اصناف متخلف، شیوه ای بسیار اسلامی و پسندیده داشت، به عنوان مثال در مورد نانوایی ها می گفت: اسلام می گوید لازم نیست همان روز اول بیایی سر نیزه را برداری مثل شوروی بزنی شکم این را پاره کنی. ادبش بکن. سخت نیست. نانوا را چهار تا آدم متعهد می روند با او صحبت می کنند و یک بار می گویید نشد، به افرادی که در آن محل معتمد هستند، آن ها را می فرستی می گویند نشد، شیوه اسلامی را برایش پیاده می کنی… بایکوت می کنیم نانش را. وادار می کنیم بپزد روی میز بچیند از او نمی خریم. از آن عطار جنس نمی خریم: معرفی اش می کنیم… افشاگری می کنیم، با رعایت ضوابط اسلامی.

همین الان بی سیم الهی خبر داد!
شهید رجایی با توجه به مقام و مسئولیتی که داشت هیچ گاه به جا آوردن فرایض الهی را نیز فراموش و یا حتی به تاخیر نمی انداختند، امری که متاسفانه گه گاه از عده ی اندکی از مدیران سر می زند، به نحوی که آمده است:
در یکی از بازدیدهای غیرمنتظره که ایشان به اصفهان و پادگان نظامیِ مرکز توپخانه رفته بودند، وقتی در سالن پادگان قدری صحبت کرد از مسؤولان خواست که آنان نیز حرف هایشان را بزنند. یکی از معاونان استانداری مسایل و مشکلات استان را مطرح کرد و کم کم صحبت تا اذان ادامه یافت.
رجایی وقتی متوجه شد جلسه ممکن است به درازا بکشد، به آن برادر گفت: اگر همین الان اطلاع داده باشند که منِ نخست وزیر برای کار مهمی لازم است با مرکزی یا جایی ارتباط تلفنی برقرار کنم و این مذاکره تلفنی ممکن است حدود بیست دقیقه وقت بگیرد، آیا این حق و اجازه هست که همین جا صحبت را نگاه داریم و همه حرف ها و صحبت ها را به پس از پایان مذاکره تلفنی موکول کنیم؟
او و سایرین همه متعجب شده و بدون این که بدانند موضوع از چه قرار است موافقت می کنند. آن گاه آقای رجایی می گوید: بله! همین الان دستگاه بی سیم الهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر و عصر داد. و ما خود را موظف می دانیم که با اقامه نماز ارتباط خود را با خدای خود برقرار کنیم.

نمی خواهم محمدرضا شاه شوم!
این شهید بزرگوار پس از رسیدن به مقام در نظام جمهوری اسلامی در تمام زمینه ها به جلوگیری از انباشته شدن قدرت در دست نیروهای مجموعه ی خود پرداخت، از این رو یکی از اولین مصوبات دولت شهید رجایی این بود که وزرا باید در بدترین اطاق های وزارتی مستقر شوند. خودش هم اطاق کوچک منشی را انتخاب کرد.
در گام بعدی حقوق وزرایش را با متوسط حقوق کارمندان دولت که در آن زمان حدود ۷ هزار تومان بود تطبیق داد، برای این که خلق و خوی مسؤولان به سوی تکبر و طاغوتی شدن که زمینه اصلی منکرات است سوق پیدا نکند.
در این مورد، نکاتی تکان دهنده در دوران تصدی پست های دولتی از شهید رجایی به چشم می خورد که مطالعه یکی از آن ها می تواند برای هزاران مدیر نظام اسلامی سازنده باشد،چنانچه آمده است:
روزی از روزهای گرم تابستان سال شصت بود و هنوز گلابی به بازار نیامده بود. برای یکی از برادران یک عدد گلابی به عنوان نوبرانه آورده بودند، او هم آن را به منشی دفتر آقای رجایی داد که برای رفع خستگی تقدیم نخست وزیر بکند… آقای رجایی که تا آن وقت سخت مشغول به کارش بود، وقتی نظرش به آن گلابی با آن وضعیت شسته و آماده برای خوردن افتاد با استفسار خاص به اصل جریان واقف شد و همان برادر را که این کار را کرده بود خواست. وقتی او همراه با شخص دیگری به اتاقش رفتند، گفت: اگرچه شما خالصانه چنین کاری انجام داده اید و عمل تان انشاءالله خالی از ریا بود، اما فکر می کنید که محمدرضا چرا و چگونه محمدرضا شاه شد؟
آری! شاهنشاهی محمدرضا از همین جاها شروع شد. یک روز با گلابی نوبر، یک روز با فلان میوه نایاب و روز دیگر با یک پدیده نادر و… یک دفعه او با همین چیزها می بیند راستی شاه شد. همان طور که بنی صدر با همین تعارفات و شیرین کاری های اطرافیان به خیال خود سپهسالار ایران شده بود. شما اگر می خواهید به من خدمتی کنید، گاهگاهی به یادم بیاورید که من همان محمدعلی رجایی فرزند عبدالصمد اهل قزوین هستم که قبلاً دوره گردی می کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم…

جواب آن ۳۶ میلیون را چه دهم؟
بی شک این شهید بزرگوار یکی از نمونه های برتری بود که در تمام مراحل زندگی، حرف و عملش یکسان بود (قابل توجه مدیران) و هیچ گاه سخنانش به شعار تبدیل نمی گردید، چنانچه آمده است:
یک بار که آقای رجایی فرزندش کمال را به مکان نخست وزیری برده بود، ایشان به دلیل علاقه زیادی که به موتورسواری داشت به یکی از نامه رسان های نخست وزیری گفته بود چون پدرم می گوید در این سن موتورسواری برای من خطر دارد، برایم موتور نمی خرد، اجازه دهید موتور شما را سوار شوم. وی به آقای رجایی گفته بود که اجازه دهید دقایقی موتور نخست وزیری را به فرزندتان بدهم تا در محوطه سوار شود و چند دور بزند. اما با پاسخ تند آقای رجایی مواجه شده بود که آقا مگر این موتور مال پدرش است؟ مگر این وسایل شخصی من است که از من می خواهی اجازه بگیری. این موتور مال ۳۶ میلیون نفر ملت ایران است. من اگر این را اجازه بدهم فردا جواب مردم را چه بگویم.

من حق ندارم بر سفره ی رنگین بشینم!
یکی دیگر از ویژگی های مثبت شهید رجایی حس خویشتن پنداری وی با قشر ضعیف جامعه، در سال های پس از انقلاب بود، به نحوی که در این باره چنین ذکر شده است:
یک بار در مشهد در داخل صحن حضرت امام رضا (ع) برای مردم صحبت کرد و بعد برای صرف ناهار به مهمان خانه حضرت آمد. مسؤولان و دعوت شدگان همه منتظر او بودند ولی وقتی سفره رنگین را دید، به میزبان گفت: چرا ناهار چنین الوان و رنگین آماده کرده اید؟ مگر ما خود را مسؤول اداره حکومت این مردم رنج دیده نمی دانیم، چرا بر سر سفره ای بنشینیم که بسیاری از مردم ما هنوز به کم ترین نوع این غذاها دسترسی ندارند. گویا چند نفر از حاضران پاسخ داده بودند: این غذا که معمولی است. او گفت: برادران! این رسم مسؤولیت پذیری و امانت داری نیست. من تازه از سخن گفتن با مردم محروم آمده ام و آنان را به شکیبایی در مقابل کمبودها توصیه کرده ام، وانگهی انقلاب شده و ارزش ها تغییر کرده است. چرا نباید از هم اکنون خود را با تحول و سیر انقلاب هماهنگ کنیم و از جسم پروری بکاهیم و تغذیه بدن را در حد اعتدال نگه داریم. اگر فکر می کنید این مقدار غذا برای هر نفر معمولی و طبیعی است برای من که نخست وزیر مردمی هستم که هنوز عده ای در مناطق محروم به حداقل آن دسترسی ندارند این حق وجود دارد که از خوردن این غذا خودداری کنم و خویش را در غم و درد آنان شریک بدانم و از این راه با لمس واقعیت های تلخ جامعه در پی چاره جویی و حل مشکلات آن محرومان برآیم. کسانی که سر سفره نشسته و مهیای غذا خوردن بودند، تازه متوجه قضایا شدند و نفراتی هم که در کنارش بودند و تحت تأثیر شدید قرار گرفته بودند، از تناول غذا خودداری کردند و به پیروی از وی از جای خود برخاستند و مجلس شکل دیگری به خود گرفت.

تشریفات چه معنی دارد؟
علاوه بر این این شهید با اخلاص، در دوران وزارت خود هرگاه مشاهده می نمود که برای او (و شاید از روی تملق) از سوی سایر سازمان ها اقداماتی می گردد، فوراً به برخورد با آن ها می پرداخت، به نحوی که این امر در سفر هوایی ایشان به لرستان کاملاً مشهود بود.
در سفر لرستان تا هواپیما به فرودگاه خرم آباد به زمین نشست، آقای رجایی از پنجره هواپیما به بیرون نگاه کرد و دید دسته موزیک و جمعی از پرسنل نظامی و انتظامی آماده استقبال از ایشان هستند. یک دفعه صورتشان را به طرف مسؤول تنظیم برنامه مسافرت ها برگرداند و گفت: تو به این ها گفته ای به فرودگاه بیایند و این طور از من استقبال کنند؟!… وقتی هواپیما توقف کرد، ایشان برنامه را به هم نزد. بلکه در جایگاه مخصوص حاضر شد. وقتی سرود جمهوری اسلامی نواخته شد و ایشان می خواست از جایگاه پایین بیاید و از مستقبلین سان ببیند، به طرف نیروهای نظامی رفت و با دستش اشاره کرد که دور او جمع شوند و به این ترتیب نظم آن ها را به هم زد. بعد برای آن ها داستان استقبال مردم انبار (یکی از شهرهای عراق) از حضرت علی (ع) را بیان کرد و گفت: حضرت امیر فرمود: مانند ستمگران با من صحبت نکنید، آن گونه که گردنکشان را با احترام خطاب می کنید با من سخن نگویید، و ادامه داد: در نظام اسلامی ما این بساط و این حرف ها را نداریم و در حکومت اسلامی همان گونه که حضرت امیر فرموده است این گونه تشریفات و حرکات و رفتار نباید از ما سر بزند. من هم که نخست وزیر هستم مثل همه شما یک فرد عادی هستم بنابراین نباید برای من تشریفات خاصی وجود داشته باشد.

منابع:
۱- فرزند ملت؛ در آیینه انقلاب اسلامی، ج۱: ۲۳۲٫
۲- حدیث جاودانگی؛ خاطراتی از شهید رجایی: ۲۸، ۴۶، ۸۹، ۱۹۸٫
۳- سیره شهید رجایی: ۵۸۷، ۶۰۴٫
۴- محمد عابدی. رجایی پاسدار ارزش های دینی، نشریه مبلغان، ۱۳۸۰، شماره ۲۰٫
۵- پیوندی، محمدرضا. آینه رجا (گلگشتی در زندگی شهید محمدعلی رجایی)، نشریه مربیان، ۱۳۸۳، شماره ۱۲.

با دیگران به اشتراک بگذارید
else:
  • khamenei
  • hashemirafsanjani
  • president